∪ˍ∪
دیدگاه ها (۳۸)

پشت ویترین ساعت فروشی ایستاده بودم، ساعتها رو که نگاه میکردم...

کارت واکسنمه*^▁^*توی خونه تکونی گیرش اوردمکیا ازبچگیشون مدرک...

خدایی این جوری که بابام داره از اجیلا محافظت میکنه تواین نوز...

نشستن دور اولین سفره ی هفت سین بدون هادی -_-

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط