چند پارتی تهیونگ
چند پارتی تهیونگ
وقتی فکر میکنید خیانت کرده پارت ۴
ویو تهیونگ
صبح پا شدم ساعت گوشیمو نگاه کردم دیدم ساعت ۹ صبح کلی تماس از اعضا داشتم یادم افتاد تمرین داشتیم پاشدم حاضر شدم که برم کمپانی
ا.ت ویو
بیدار شدم دیدم ساعت ۹ صبح
از اتاق صدا می اومد فهمیدم تهیونگ داره حاضر میشه بره کمپانی دیدم از اتاق اومد بیرون خودمو زدم به خواب تا باهاش چشم تو چشم نشم
تهیونگ ویو
دیدم ا.ت هنوز رو کاناپه خوابه دوباره محل ندادم رفتم پایین سوار ماشین شدم رفتم سمت کمپانی رسیدم
نامجون : سلام اومدی
تهیونگ : سلام اره ببخشید دیر کردم
نامجون : عیب نداره
شروع کردیم به تمرین اصلا حواسم نبود حالم زیاد خوب نبودش
نامجون : چیشده تهیونگ؟
تهیونگ : چیزی نیست یخورده حالم بده
نامجون : میخای بری خونه
تهیونگ : اوهوم
نامجون : پس برو استراحت کن نگران نباش بعداً باز تمرین می کنیم
از کمپانی اومدم بیرون سوار ماشین شدم تصمیم گرفتم برم خونه با ا.ت صحبت کنم رسیدم خونه
ا.ت ویو
داشتم تو گوشی میچرخیدم که صدای در اومد تعجب کردم دیدم تهیونگ اومد داخل
تهیونگ : سلام
ا.ت : س .. سلام (تعجب)
تهیونگ : میخوام یه چیزی بپرسم
ا.ت : باش
تهیونگ : اون پسره کی بود
ا.ت : کدوم پسرهه
تهیونگ : همونی که داشتیباهاش بهم خیانت میکردی
ا.ت : تهیونگ نمی فهمم چی میگی من اصلا به تو خیانت نکردم و نمی کنم
تهیونگ : دروغ نگو لارا همه چی رو به من گفت
تهیونگ هرچی گفته الکی اون عکسا همش الکی
یهو گوشی تهیونگ زنگ خورد
تهیونگ : الو سلام
لارا : سلام تهیونگ خوبی لارا هستم
تهیونگ : سلام لارا خوبی
تا گفت لارا قلبم ریخت
لارا: تهیونگ درباره خیانت بهش گفتی
تهیونگ : اره همین الان دارم باهاش صحبت می کنم
می تونستم حرفاشونو بشنوم
لارا : تهیونگ می تونی بیای دنبالم برم خرید
تهیونگ : نه خودت برو من نمیام تازه واسم دردسر میشه
لارا : من از زندگیت با خبرت کردم تا صدمه نبینی بعد اینجوری جواب من رو میدی
تهیونگ : خیل خب آماده ای ؟
لارا : اره
تهیونگ : الان میام دنبالت
تهیونگ ویو
از لارا خوشم نمیومد حس خوبی نداشتم
ولی مجبور بودم برم چون میخواستم ببینم در مورد ا.ت راست میگه یا میخواد بدش کنه
وقتی فکر میکنید خیانت کرده پارت ۴
ویو تهیونگ
صبح پا شدم ساعت گوشیمو نگاه کردم دیدم ساعت ۹ صبح کلی تماس از اعضا داشتم یادم افتاد تمرین داشتیم پاشدم حاضر شدم که برم کمپانی
ا.ت ویو
بیدار شدم دیدم ساعت ۹ صبح
از اتاق صدا می اومد فهمیدم تهیونگ داره حاضر میشه بره کمپانی دیدم از اتاق اومد بیرون خودمو زدم به خواب تا باهاش چشم تو چشم نشم
تهیونگ ویو
دیدم ا.ت هنوز رو کاناپه خوابه دوباره محل ندادم رفتم پایین سوار ماشین شدم رفتم سمت کمپانی رسیدم
نامجون : سلام اومدی
تهیونگ : سلام اره ببخشید دیر کردم
نامجون : عیب نداره
شروع کردیم به تمرین اصلا حواسم نبود حالم زیاد خوب نبودش
نامجون : چیشده تهیونگ؟
تهیونگ : چیزی نیست یخورده حالم بده
نامجون : میخای بری خونه
تهیونگ : اوهوم
نامجون : پس برو استراحت کن نگران نباش بعداً باز تمرین می کنیم
از کمپانی اومدم بیرون سوار ماشین شدم تصمیم گرفتم برم خونه با ا.ت صحبت کنم رسیدم خونه
ا.ت ویو
داشتم تو گوشی میچرخیدم که صدای در اومد تعجب کردم دیدم تهیونگ اومد داخل
تهیونگ : سلام
ا.ت : س .. سلام (تعجب)
تهیونگ : میخوام یه چیزی بپرسم
ا.ت : باش
تهیونگ : اون پسره کی بود
ا.ت : کدوم پسرهه
تهیونگ : همونی که داشتیباهاش بهم خیانت میکردی
ا.ت : تهیونگ نمی فهمم چی میگی من اصلا به تو خیانت نکردم و نمی کنم
تهیونگ : دروغ نگو لارا همه چی رو به من گفت
تهیونگ هرچی گفته الکی اون عکسا همش الکی
یهو گوشی تهیونگ زنگ خورد
تهیونگ : الو سلام
لارا : سلام تهیونگ خوبی لارا هستم
تهیونگ : سلام لارا خوبی
تا گفت لارا قلبم ریخت
لارا: تهیونگ درباره خیانت بهش گفتی
تهیونگ : اره همین الان دارم باهاش صحبت می کنم
می تونستم حرفاشونو بشنوم
لارا : تهیونگ می تونی بیای دنبالم برم خرید
تهیونگ : نه خودت برو من نمیام تازه واسم دردسر میشه
لارا : من از زندگیت با خبرت کردم تا صدمه نبینی بعد اینجوری جواب من رو میدی
تهیونگ : خیل خب آماده ای ؟
لارا : اره
تهیونگ : الان میام دنبالت
تهیونگ ویو
از لارا خوشم نمیومد حس خوبی نداشتم
ولی مجبور بودم برم چون میخواستم ببینم در مورد ا.ت راست میگه یا میخواد بدش کنه
- ۵.۲k
- ۲۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط