داستان امشب...
#داستان_امشب...
روزی خرس با سرعت از جنگل می گریخت!
سبب را پرسیدند...
گفت: شیر دستور داده تا گردن همه زرافه ها را بزنند!
گفتند: تو را چه به زرافه؟!
تو که خرس هستی پس چرا نگرانی؟!
گفت: بله من میدانم که خرس هستم؛ اما جناب شیر، الاغ را به پیگیری این دستور، مأموریت داده!
وقتی مأموریت مهم را بر دوش افراد بیسواد و نادان میگذارند، بایستی نگران بود.
#شبــــ_بخیر...
روزی خرس با سرعت از جنگل می گریخت!
سبب را پرسیدند...
گفت: شیر دستور داده تا گردن همه زرافه ها را بزنند!
گفتند: تو را چه به زرافه؟!
تو که خرس هستی پس چرا نگرانی؟!
گفت: بله من میدانم که خرس هستم؛ اما جناب شیر، الاغ را به پیگیری این دستور، مأموریت داده!
وقتی مأموریت مهم را بر دوش افراد بیسواد و نادان میگذارند، بایستی نگران بود.
#شبــــ_بخیر...
۱.۰k
۰۲ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.