حکایت

#حکایت
در جزیره‌ای دور افتاده تنها سرپناهش که کلبه‌ای کوچک بود آتش گرفت
فریاد زد خدایا چگونه توانستی این کار را بکنی؟
اما دود همین آتش علامتی شد تا کشتی نجات دهنده‌اش او را بیابد






||||||||||||||||||||||||
#مسجدنما #مدرسه_نما

سایت #مسجد نما:
http://masjednama.ir
دیدگاه ها (۱)

#امام_خمینی | تخصص و علمی که به خدمت ملت باشدما دانشگاهی می‌...

#روزنوشت | دست گل یک آقازاده دیگرآقازاده‌ای که پدرش را پدر ا...

#احکام | ذکر در حال حرکتواجب است اذکار نماز در حالت اسقرار و...

#در_مسیر_بهشت | توفیق خدمتدر سجده‌ای بعد هر نماز واجب خدا را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط