black flower(p,337)
black flower(p,337)
تاش رو باز کرد.
این به نامه ی عذر خواهی از طرفهان دانگ هی بود.
و نوشته های داخلش رو زیر لب خوند.
تهیونگ عزیزم
بهت حق میدم از من متنفر باشی تو تموم این سالها من بارها به خاطر کوتاهی و بی توجهیم به پسر چهار ساله ام خودم رو سرزنش کردم.
من و همسرم والدین خوبی نبودیم اما با این با وجود باز هم ازت می خوام که ما رو ببخشی و خودت رو جزئ از خانواده بدونی.
دوستت دارم هان دانگ هی.
تهیونگ نامه رو توی باکس برگردوند و پیشونیش رو به فرمون چرمی ماشین جونگ کوک تکیه داد.
تهیونگ: باید ببخشمش؟
نفسش رو به بیرون فوت کرد.
تهیونگ: اما دلم نمی خواد.... اونا منو رها کردن.
به پسر بزرگتر که در سکوت کنارش نشسته بود و دستش رو روی کمرش گذاشته بود و آروم حرکت میداد نگاه کرد .
تهیونگ: تلاش می کنم اما حرفای دو سورا تو گوشم مدام زنگ می زنه اونا اصلا به پسر چهار ساله شون توجهی نداشتند و چند ساعت از ناپدید شدنم تازه متوجه شدن.... باید ببخشمون؟
جونگ کوک سرش رو به چپ و راست تکون داد.
جونگکوک: نه تهیونگ... مجبور نیستی این تصمیم توعه می تونی ازشون متنفر بمونی یا دوستشون داشته باشی.
دستش رو دراز کرد و دست رنگ پریده ی امگا رو تو دستش گرفت.
جونگکوک: اینکه سعی کنی کارهایی که کردن رو فراموش کنی یا نه فقط به خودت بستگی داره به قلبت....
جونگکوک آهی کشید و با انگشتای بلندش قطرات اشکی که از چشمای آبی رنگ امگا به پایین سر میخوردند رو پاک کرد.
جونگکوک: تو میتونی اونا رو نبخشی قرار نیست هر کس هر کاری دلش خواست انجام بده و باعث آزار بقیه بشه اما در آخر بخشیده بشه.
با یه لحن جدی که اصلا بهش نمی اومد و جذاب ترش می کرد گفت و اشک های تهیونگ قطع شدند.
تهیونگ: جئون جونگ کوک می دونستی که.....
حرفش رو قطع کرد و تو چشمای مشکی رنگ جونگ کوک خیره شد.
تهیونگ: الان خیلی چیز شدی هیچی بیخیال...
لب پایینش رو گاز گرفت و ابروهای جونگ کوک بالا پرید.
تهیونگ الان ازش تعریف کرده بود؟!
این حرف باید تو عجایب هفتگانه به عنوان هشتمین موردش ثبت می شد.
_________
سلام به همگی 👋🏻👋🏻
کم کم باید با همتون خداحافظی کنم .
این یک ماه پارتی آپلود نمیشه .
از همتون ممنونم که تا این لحظه توی هر شرایطی حمایت کردید و فیک مزخرفمو خوندید😂 ❤️🫂
از صمیم قلب ازتون ممنونم .♥️
بعد امتحانا فیک گل سیاه ادامه پیدا میکنه ولی بعدش رو نمیدونم شاید دیگه برم و فعالیت نکنم .
دلم براتون تنگ میشه
فعلا شاید بعدا ببینمتون ♥️
تاش رو باز کرد.
این به نامه ی عذر خواهی از طرفهان دانگ هی بود.
و نوشته های داخلش رو زیر لب خوند.
تهیونگ عزیزم
بهت حق میدم از من متنفر باشی تو تموم این سالها من بارها به خاطر کوتاهی و بی توجهیم به پسر چهار ساله ام خودم رو سرزنش کردم.
من و همسرم والدین خوبی نبودیم اما با این با وجود باز هم ازت می خوام که ما رو ببخشی و خودت رو جزئ از خانواده بدونی.
دوستت دارم هان دانگ هی.
تهیونگ نامه رو توی باکس برگردوند و پیشونیش رو به فرمون چرمی ماشین جونگ کوک تکیه داد.
تهیونگ: باید ببخشمش؟
نفسش رو به بیرون فوت کرد.
تهیونگ: اما دلم نمی خواد.... اونا منو رها کردن.
به پسر بزرگتر که در سکوت کنارش نشسته بود و دستش رو روی کمرش گذاشته بود و آروم حرکت میداد نگاه کرد .
تهیونگ: تلاش می کنم اما حرفای دو سورا تو گوشم مدام زنگ می زنه اونا اصلا به پسر چهار ساله شون توجهی نداشتند و چند ساعت از ناپدید شدنم تازه متوجه شدن.... باید ببخشمون؟
جونگ کوک سرش رو به چپ و راست تکون داد.
جونگکوک: نه تهیونگ... مجبور نیستی این تصمیم توعه می تونی ازشون متنفر بمونی یا دوستشون داشته باشی.
دستش رو دراز کرد و دست رنگ پریده ی امگا رو تو دستش گرفت.
جونگکوک: اینکه سعی کنی کارهایی که کردن رو فراموش کنی یا نه فقط به خودت بستگی داره به قلبت....
جونگکوک آهی کشید و با انگشتای بلندش قطرات اشکی که از چشمای آبی رنگ امگا به پایین سر میخوردند رو پاک کرد.
جونگکوک: تو میتونی اونا رو نبخشی قرار نیست هر کس هر کاری دلش خواست انجام بده و باعث آزار بقیه بشه اما در آخر بخشیده بشه.
با یه لحن جدی که اصلا بهش نمی اومد و جذاب ترش می کرد گفت و اشک های تهیونگ قطع شدند.
تهیونگ: جئون جونگ کوک می دونستی که.....
حرفش رو قطع کرد و تو چشمای مشکی رنگ جونگ کوک خیره شد.
تهیونگ: الان خیلی چیز شدی هیچی بیخیال...
لب پایینش رو گاز گرفت و ابروهای جونگ کوک بالا پرید.
تهیونگ الان ازش تعریف کرده بود؟!
این حرف باید تو عجایب هفتگانه به عنوان هشتمین موردش ثبت می شد.
_________
سلام به همگی 👋🏻👋🏻
کم کم باید با همتون خداحافظی کنم .
این یک ماه پارتی آپلود نمیشه .
از همتون ممنونم که تا این لحظه توی هر شرایطی حمایت کردید و فیک مزخرفمو خوندید😂 ❤️🫂
از صمیم قلب ازتون ممنونم .♥️
بعد امتحانا فیک گل سیاه ادامه پیدا میکنه ولی بعدش رو نمیدونم شاید دیگه برم و فعالیت نکنم .
دلم براتون تنگ میشه
فعلا شاید بعدا ببینمتون ♥️
- ۷۰۲
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط