میانِ لباسهایِ آویزان ,روی بندِ رخت،
میانِ لباسهایِ آویزان ,روی بندِ رخت،
اندام زنی پیداست
که تمام زنانگیش
درچمدان عروسیش جا ماند!
و بی هیچ بوسه ای
خسته از شب های تکراری
هر صبح به بیداری رسید,
در آشپزخانه ای تب دار
آرزوهایش ته گرفت
و قُل قُلِ کتری
عاشقانه ترین ملودی اش شد
موهایش در تشنگی پژمرد...
و دریک تشت پر از کَف و تنهایی
چنگ می زد به دلش
یقه چرکی که بوی غریبه میداد..
و هرشب با لبخند, منتظر غریبه ای می ماند
که اسمش در شناسنامه اش بود...
#یغما_گلرویی
اندام زنی پیداست
که تمام زنانگیش
درچمدان عروسیش جا ماند!
و بی هیچ بوسه ای
خسته از شب های تکراری
هر صبح به بیداری رسید,
در آشپزخانه ای تب دار
آرزوهایش ته گرفت
و قُل قُلِ کتری
عاشقانه ترین ملودی اش شد
موهایش در تشنگی پژمرد...
و دریک تشت پر از کَف و تنهایی
چنگ می زد به دلش
یقه چرکی که بوی غریبه میداد..
و هرشب با لبخند, منتظر غریبه ای می ماند
که اسمش در شناسنامه اش بود...
#یغما_گلرویی
۱.۰k
۳۰ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.