شهیدمحمودرضابیضایی

#شهید_محمودرضا_بیضایی

سال 80 یا 81 بود. آنروزها سی‌دی های مداح‌های معروف تهران دست به دست می‌گشت. گلچین سینه‌زنی یکی از مداح‌ها را گرفته بود آورده بود خانه. یک صبح تا شب نشست پای این سی‌دی. هر وقت آمدم توی اتاق دیدم مشغول دیدنش است. بعضی قسمت‌هایش را شاید بیست سی بار تماشا کرد. یک نوبت که آمدم توی اتاق، می‌خواستم بروم بیرون که گفت:
نرو بنشین این قسمت را ببین!
برای ابالفضل (ع) شور می‌زدند. نشستم و با او تماشا کردم. تمام که شد، زد عقب و خواست دوباره ببینم و چند بار این کار را تکرار کرد. بعد گفت:
این مداح را انگار الان از روی خاکریز گرفته‌اند آورده‌اند توی هیأت! محمودرضا عاشق هیأت‌ بچه بسیجی‌ها بود.

به قلم #برادرشهید
دیدگاه ها (۱)

بسم #الله الرحمن الرحیم#وفدیناه_بذبح_عظیمای آنکه گذرت بر خاک...

#شهید_محسن_مسعودی#شهید_تازه_تفحض_شده

#فکر_نو#شهید_دانشجو#شهید_احمد_قاسمی_کرانی#مدافع_حرم #شهید #ش...

#شب_جمعه چه ازدحامی بودابتدای مسیر تهران - قمهمه جای #بهشت غ...

یادمه...از آتاری دستی از اون باتری خورهاتا دهندی و سگاه با ی...

پرسیدم: «چند تا منو دوست نداری؟»روی یک تکه از نیمرو، نمک پاش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط