آرام جان من
آرام جان من!
بگذار برایت بگویم که بودنت با من یکی شده است.
آنقدر میان جان من خوش نشسته ای،
که به هرچه می نگرم، همانیست که تو دیده ای.
هر شعری که می خوانم رد انگشتانت به روی قافیه ی آن را احساس می کنم.
من تو را میان لالایی های شبانه ات پیدا کرده ام.
تمام خیابان ها را با خیال قدم های تو به انتها رسانده ام.
از کنار تلخی ها گذشته ام تا کنار باور تو بنشینم.
و با این شوق بودنت در من، به اوج زندگی رسیده ام.
مرا از دچار شدن، لحظه به لحظه دوره کردن،
تو را زندگی کردن راه گریز نیست.❤
بگذار برایت بگویم که بودنت با من یکی شده است.
آنقدر میان جان من خوش نشسته ای،
که به هرچه می نگرم، همانیست که تو دیده ای.
هر شعری که می خوانم رد انگشتانت به روی قافیه ی آن را احساس می کنم.
من تو را میان لالایی های شبانه ات پیدا کرده ام.
تمام خیابان ها را با خیال قدم های تو به انتها رسانده ام.
از کنار تلخی ها گذشته ام تا کنار باور تو بنشینم.
و با این شوق بودنت در من، به اوج زندگی رسیده ام.
مرا از دچار شدن، لحظه به لحظه دوره کردن،
تو را زندگی کردن راه گریز نیست.❤
- ۱.۲k
- ۲۶ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط