روزی در آمل در کنار خیابانی قریب یک ساعت در انتظار اتومبی
روزی در آمل در کنار خیابانی قریب یک ساعت در انتظار اتومبیل بودم که به تهران روم چه ساعت با سعادتی برایم بود از آمد و شد مردمان گوناگون شهری و دهاتی، غنی و فقیر، مرد و زن، و از عبور و مرور وسائل نقلیه به فکر فرو رفتم که اینها کیستند از کجا آمدند و به کجا می روند، و عاقبت کارشان چه خواهد بود، کی اینها را آورده و برای چه در تلاشند و ...؟!
چون در مقابل آیینه می ایستم و خویشتن را در آن می بینم به فکر فرو می روم و سخت در خود می نگرم که تو کیستی یعنی چه تو کیستی کجا بودی و کجا می روی دیدن یعنی چه چطوری می بینی چه کسی تو را به این صورت درآورده که این چشم است و آن گوش، این دست است و آن پا، این سر است و آن گردن، این زبان است و آن دندان؟ چرا دندان پیشین تیشه ای است و پسین پهن و دنده دنده دارد؟
چرا تنت گرم است این آتش از کجاست و در کجاست؟!
چطور از دهنت آب شیرین می جوشد، از چشم آب شور آن هم در شادی سرد و در اندوه گرم، آبهای گوناگون دیگر که از منافذ مختلف بدن به در می زند. این عرق است و آن بول، این اشک است و آن آب بینی و آن آب گوش چرا این تلخ است و آن شیرین چرا یکی گرم است و دیگری سرد و ...؟!
در پیرامون همین حالتم این چند بیت را به عنوان من کیستم گفتم:
ای دوستان ای دوستان من کیستم من کیستم
ای بلبلان بوستان من کیستم من کیستم؟
لفظ حسن شد نام من از گفت باب و مام من
گر لفظ خیزد از میان من کیستم من کیستم
بگذشته ام از اسم و رسم مر خویش را بینم طلسم
آیا شود گردد عیان من کیستم من کیستم
اطوار خلقت را ببین انوار رحمت را ببین
در این جهان بیکران من کیستم من کیستم
گاهی چرا آشفته ام گاهی چرا بشکفته ام
گاهی نه این هستم نه آن من کیستم من کیستم
شادان و خندانم چرا گویان و بریانم چرا
بهر چه خواهم آب و نان من کیستم من کیستم
دست و دهان و گوش چیست
عقل و شعور و هوش چیست
در حیرتم از جسم و جان من کیستم من کیستم
این است دائم پیشه ام کز خویش در اندیشه ام
گشته مرا ورد زبان من کیستم من کیستم
این درس و بحث و مدرسه افزود بر من وسوسه
دردم بود ای همرهان من کیستم من کیستم
ای آسمان و ای زمین ای آفتاب نازنین ای ماه و ای ستارگان من کیستم من کیستم
ای صاحب دار وجود ای پادشاه فضل و جود
ای از توام نام و نشان من کیستم من کیستم
دست من و دامان تو گوش من و فرمان تو
از بند رنجم وارهان من کیستم من کیستم
تا کی حسن نالد چو نی تا کی بگرید پی به پی
گوید به صد آه و فغان من کیستم من کیستم؟!
(بخشی از کتاب دروس معرفت نفس) -#علامه_حسن_زاده_آملی
چون در مقابل آیینه می ایستم و خویشتن را در آن می بینم به فکر فرو می روم و سخت در خود می نگرم که تو کیستی یعنی چه تو کیستی کجا بودی و کجا می روی دیدن یعنی چه چطوری می بینی چه کسی تو را به این صورت درآورده که این چشم است و آن گوش، این دست است و آن پا، این سر است و آن گردن، این زبان است و آن دندان؟ چرا دندان پیشین تیشه ای است و پسین پهن و دنده دنده دارد؟
چرا تنت گرم است این آتش از کجاست و در کجاست؟!
چطور از دهنت آب شیرین می جوشد، از چشم آب شور آن هم در شادی سرد و در اندوه گرم، آبهای گوناگون دیگر که از منافذ مختلف بدن به در می زند. این عرق است و آن بول، این اشک است و آن آب بینی و آن آب گوش چرا این تلخ است و آن شیرین چرا یکی گرم است و دیگری سرد و ...؟!
در پیرامون همین حالتم این چند بیت را به عنوان من کیستم گفتم:
ای دوستان ای دوستان من کیستم من کیستم
ای بلبلان بوستان من کیستم من کیستم؟
لفظ حسن شد نام من از گفت باب و مام من
گر لفظ خیزد از میان من کیستم من کیستم
بگذشته ام از اسم و رسم مر خویش را بینم طلسم
آیا شود گردد عیان من کیستم من کیستم
اطوار خلقت را ببین انوار رحمت را ببین
در این جهان بیکران من کیستم من کیستم
گاهی چرا آشفته ام گاهی چرا بشکفته ام
گاهی نه این هستم نه آن من کیستم من کیستم
شادان و خندانم چرا گویان و بریانم چرا
بهر چه خواهم آب و نان من کیستم من کیستم
دست و دهان و گوش چیست
عقل و شعور و هوش چیست
در حیرتم از جسم و جان من کیستم من کیستم
این است دائم پیشه ام کز خویش در اندیشه ام
گشته مرا ورد زبان من کیستم من کیستم
این درس و بحث و مدرسه افزود بر من وسوسه
دردم بود ای همرهان من کیستم من کیستم
ای آسمان و ای زمین ای آفتاب نازنین ای ماه و ای ستارگان من کیستم من کیستم
ای صاحب دار وجود ای پادشاه فضل و جود
ای از توام نام و نشان من کیستم من کیستم
دست من و دامان تو گوش من و فرمان تو
از بند رنجم وارهان من کیستم من کیستم
تا کی حسن نالد چو نی تا کی بگرید پی به پی
گوید به صد آه و فغان من کیستم من کیستم؟!
(بخشی از کتاب دروس معرفت نفس) -#علامه_حسن_زاده_آملی
۱.۴k
۲۲ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.