مثل یک غنچه که از چیده شدن میترسید

مثل یک غنچه که از چیده شدن میترسید

خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود

هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم


کم نشد فاصله، تقصیر تو هر چند نبود
دیدگاه ها (۱)

‌‌یک عمر مرا سنگ زدی هیچ نگفتم . خنجر به دل تنگ زدی هیچ نگفت...

بیشترین افسوس زندگی‌ام رازمانی خوردم که فهمیدمآدم‌ها خیلی‌ها...

اونـــــــــے کــــــه میــگه بـــــــرات میمــــرم بـــــــ...

بازهمجایخالیشخالیست...

خودشناسی و خداشناسی – بخش ۴بهرام:خدایا…گاهی می‌ترسم که تو از...

سناریو استری کیدز

جیمین فیک زندگی پارت ۴۴#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط