سال ها پیش ازین به من گفتی


سال ها پیش ازین به من گفتی
که "مرا هیچ دوست می داری؟"
گونه ام گرم شد ز سرخی ی ِ شرم
شاد و سرمست گفتمت "آری!"
باز دیروز جهد می کردی
که ز عهد قدیم یاد آرم.
سرد و بی اعتنا تو را گفتم
که "دگر دوستت نمی دارم!"
ذره های تنم فغان کردند
که، خدا را! دروغ می گوید
جز تو نامی ز کس نمی آرد
جز تو کامی ز کس نمی جوید.
تا گلویم رسید فریادی
کاین سخن در شمار باور نیست
جز تو، دانند عالمی که مرا
در دل و جان هوای دیگر نیست.
لیک خاموش ماندم و آرام:
ناله ها را شکسته در دل تنگ.
تا تپش های دل نهان ماند،
سینه ی خسته را فشرده به چنگ.
در نگاهم شکفته بود این راز
که "دلم کی ز مهر خالی بود؟"
لیک تا پوشم از تو، دیده ی من
برگلِ رنگ رنگِ قالی بود.
"دوستت دارم و نمی گویم
تا غرورم کشد به بیماری!
زانکه می دانم این حقیقت را
که دگر دوستم... نمی داری..."

سیمین_بهبهانی
#عاشقانه
#ستایش_قلب_سربی
دیدگاه ها (۰)

عاشق این جمله از کتاب «خانه ادریسیها» هستم که میگه:در گریختن...

دلتنگت که می شوم بیشتر مراقبم، مراقب حرفهایم که تو را نرنجان...

🏴صلوات خاصه حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)اللّـهُمَّ صَلِّ...

تا خیال مهربانت هست! خلوت می کندنیستی،دیوانه ای با ، ماه صحب...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

مکن از برم جدایی،مرو از کنارم امشبکه نمی شکیبد از تو دل بی ق...

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط