من زنی را میشناسم که
من زنی را میشناسم که
هیچگاه در انتظار ظهور دستی
برای برآوردن آرزوهاش نماند،
خودش بلند شد،
یکتنه ایستاد و برای آرزوهای خودش
آستین بالا زد و
ذره ذره موفق شد.
من زنی را میشناسم
حال دلش با تابش آفتاب و
تماشای گیاه و پرندهها و
کتابها و موسیقی خوب میشد.
که برای حال خوب خودش میجنگید و
لایههای زمخت عادت و روزمرگی
را کنار میزد و
از لابلای جزئیات ساده و
دست و پاگیر حیات،
دلپذیرترین دلخوشیها را برای خودش
بیرون میکشید و عمیقا ذوق میکرد.
من زنی را میشناسم که
حضورش حال جهان را بهتر می کرد
که عمیق بود و وسیع بود و
با گیاهان و با آسمان و
با اقیانوسهای آرام و در نوسان،
نسبت داشت.
#آفرینش
#ویسگون
#حال_خوب
#شب
#نرگس_صرافیان_طوفان
هیچگاه در انتظار ظهور دستی
برای برآوردن آرزوهاش نماند،
خودش بلند شد،
یکتنه ایستاد و برای آرزوهای خودش
آستین بالا زد و
ذره ذره موفق شد.
من زنی را میشناسم
حال دلش با تابش آفتاب و
تماشای گیاه و پرندهها و
کتابها و موسیقی خوب میشد.
که برای حال خوب خودش میجنگید و
لایههای زمخت عادت و روزمرگی
را کنار میزد و
از لابلای جزئیات ساده و
دست و پاگیر حیات،
دلپذیرترین دلخوشیها را برای خودش
بیرون میکشید و عمیقا ذوق میکرد.
من زنی را میشناسم که
حضورش حال جهان را بهتر می کرد
که عمیق بود و وسیع بود و
با گیاهان و با آسمان و
با اقیانوسهای آرام و در نوسان،
نسبت داشت.
#آفرینش
#ویسگون
#حال_خوب
#شب
#نرگس_صرافیان_طوفان
- ۱.۷k
- ۱۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط