پنهان شدی از نگهم نزدیکتر از جان ولی

پنهان شدی از نگهم نزدیک‌تر از جان ولی
هر چند پنهان کنمت در چشم من پیداتری

ای دوست از گیسو بگو‌ در شهد درد عاشقی
این دل به ناز و غمزه با موی پریشانت بری

هر دم به رنگی دیگرم زنگار بر گیری زجان
تا خود چه باشد جان من  از ما و از جان خوشتری

بی‌مهر رویت دلبرم از دل برفت شور غزل
کی باشد آخر وصل تو با خنده در من بنگری

#ستایش_قلب_سربی



#عکس_نوشته
فرامرز_یاری
دیدگاه ها (۰)

می تازد نفس گیر مستی چشمانتدر جولانگاه  جان رقم میخورد شاعرا...

اردیبهشت را باید لباس نو پوشید. پیراهنی گل‌دار از جنس بهاراز...

غرق می شود تن عاشقیدر شولای دردانسداد لحظه هاستآخرین نگاهفرا...

شب كه مى شود...من ...و باران ...و لالايى نفس هايم...حرف هايى...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط