کاش یکی بود که توی کوچهها داد میزد

کاش یکی‌ بود که توی کوچه‌ها داد میزد :
خاطره خشکیه . . .
خاطره خشکیه . . .
آنوقت همه ی خاطراتم را
همان هایی که ارزش گرفتن دمپاییِ پاره هم ندارند را
میریختم تو کیسه
و میدادم به او
و میرفت ردِ کارش !
همان خاطراتی که عوض کردنشان با نیم سیر نمک هم غنیمت است
نمکی که بتوانم هر روز رویِ زخمهایم بریزم
تا دردشان را از دست ندهند
زخمهایی که نبایند فراموش شوند
همان زخم هایی که خاطراتم به جانم گذاشتند..!!
دیدگاه ها (۲)

اڪَر بدانی، وقتی نیسـتی،چقـدر بیهــــوده‌ام ،تلخـــم ،خرابــ...

من زندگی خودم را میکنم و برایم مهم نیست چگونه قضاوت می‌شوم؛چ...

#تلنگرما انسان ها گاهی دیر قدر همدیگر را میدانیم!وقتی یک نفر...

چگونه یک زن خوب باشیم؟!!١-هر وقت غذا می پزید حداقل دوتا تکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط