اومد پی وی من
اومد پی وی من
گفت داداش میخوام یکم باهات درد و دل کنم
به خدا،به جون بچم مثل داداشمی،یه وقت فکر بد نکن که بهت پیام دادم...
گفتم باشه چرا قسم میخوری جانم بفرمائید...
گفت داداش چرا همه عکسای پروفایلت غمگینه،یه جوون مثل تو چرا انقدر باید غصه داشته باشه،چرا انقدر ناراحتی؟؟؟
گفتم هِی...چی بگم نبودنش خیلی برام سخته...
گفت این رو باور داری یه روزی بازم عاشق میشی و زندگیت رو به راه میشه...
گفتم آره روز های خوبم میرسه ولی این روز هایی که داره میگذره واسم عذابه...
دوست دارم زودتر اون آینده خوب برسه
گفت عکس پروفایلم رو ببین
دیدم عکس پروفایلش نوشته خدایا گذشته ام را میخواهم...
گفت تو آینده رو میخوای و بالاخره دیر یا زود به آینده میرسی
اما من چی؟؟؟
به گذشتم چجوری برسم؟؟؟
گفتم یعنی چی...
گفت یه بچه دارم که اگه این طفل معصوم نبود من نه که خود کشی کنما ولی از غصه میمردم
تمام زندگی و دلخوشی من این طفل معصومه...
گفتم پس همسرت چی؟؟؟
گفت همسر ندارم ولی هم اتاق دارم...
گفتم نمیفهمم یعنی چی؟؟؟
گفت اون دنیای خودش رو داره و منم دنیای خودم
تنها نقطه اشتراک ما اینه که هم خونه ایم
گفتم خب چرا جدا نمیشی؟؟؟
گفت تو خودت یه میخ سر راهت بره تو پات
برش میداری و دوباره میندازی تو خیابون که بره تو پای یکی دیگه؟؟؟؟
گفتم نه...
گفت خودم بدبختم این طفل معصوم رو هم بدبخت کنم؟؟؟
میدونم هیچ حس پدری رو این بچه نداره ولی لااقل میدونم به اسمم شده باباشه...
دو فردا دیگه نمیره تو مدرسه بغض کنه که همه بابا دارن این نداره...
گفت فرق بین من و تو میدونی چیه...
تو نشستی تو ماشین و داری تو یه خیابون خاکی پر از سنگ راه میری
میدونم کلافه میشی تو این راه ولی میدونی چهار راه بعدی خیابون صاف میشه...
ولی ماشین من تو این خیابون خاکی
چهار تا چرخش پنچر شده و باتریش خوابیده...
هیچکی ام نیس به دادم برسه...
نه راه پس دارم نه راه پیش...
ای کاش جای تو بودم...
ببین دارم با بغض میگم ای کاش جای تو بودم و آینده رو میخواستم...
به آینده میشه رسید جوون
ولی به گذشته نمیشه برگشت...
عکسای پروفایلم رو پاک کردم و زندگی خودم رو با اون مقایسه کردم و سرم رو بالا گرفتم و گفتم خدایااااا شکرت....
#امیرعلی_اسدی
╲\╭®
╭🌹 ╯
® ╯\╲
گفت داداش میخوام یکم باهات درد و دل کنم
به خدا،به جون بچم مثل داداشمی،یه وقت فکر بد نکن که بهت پیام دادم...
گفتم باشه چرا قسم میخوری جانم بفرمائید...
گفت داداش چرا همه عکسای پروفایلت غمگینه،یه جوون مثل تو چرا انقدر باید غصه داشته باشه،چرا انقدر ناراحتی؟؟؟
گفتم هِی...چی بگم نبودنش خیلی برام سخته...
گفت این رو باور داری یه روزی بازم عاشق میشی و زندگیت رو به راه میشه...
گفتم آره روز های خوبم میرسه ولی این روز هایی که داره میگذره واسم عذابه...
دوست دارم زودتر اون آینده خوب برسه
گفت عکس پروفایلم رو ببین
دیدم عکس پروفایلش نوشته خدایا گذشته ام را میخواهم...
گفت تو آینده رو میخوای و بالاخره دیر یا زود به آینده میرسی
اما من چی؟؟؟
به گذشتم چجوری برسم؟؟؟
گفتم یعنی چی...
گفت یه بچه دارم که اگه این طفل معصوم نبود من نه که خود کشی کنما ولی از غصه میمردم
تمام زندگی و دلخوشی من این طفل معصومه...
گفتم پس همسرت چی؟؟؟
گفت همسر ندارم ولی هم اتاق دارم...
گفتم نمیفهمم یعنی چی؟؟؟
گفت اون دنیای خودش رو داره و منم دنیای خودم
تنها نقطه اشتراک ما اینه که هم خونه ایم
گفتم خب چرا جدا نمیشی؟؟؟
گفت تو خودت یه میخ سر راهت بره تو پات
برش میداری و دوباره میندازی تو خیابون که بره تو پای یکی دیگه؟؟؟؟
گفتم نه...
گفت خودم بدبختم این طفل معصوم رو هم بدبخت کنم؟؟؟
میدونم هیچ حس پدری رو این بچه نداره ولی لااقل میدونم به اسمم شده باباشه...
دو فردا دیگه نمیره تو مدرسه بغض کنه که همه بابا دارن این نداره...
گفت فرق بین من و تو میدونی چیه...
تو نشستی تو ماشین و داری تو یه خیابون خاکی پر از سنگ راه میری
میدونم کلافه میشی تو این راه ولی میدونی چهار راه بعدی خیابون صاف میشه...
ولی ماشین من تو این خیابون خاکی
چهار تا چرخش پنچر شده و باتریش خوابیده...
هیچکی ام نیس به دادم برسه...
نه راه پس دارم نه راه پیش...
ای کاش جای تو بودم...
ببین دارم با بغض میگم ای کاش جای تو بودم و آینده رو میخواستم...
به آینده میشه رسید جوون
ولی به گذشته نمیشه برگشت...
عکسای پروفایلم رو پاک کردم و زندگی خودم رو با اون مقایسه کردم و سرم رو بالا گرفتم و گفتم خدایااااا شکرت....
#امیرعلی_اسدی
╲\╭®
╭🌹 ╯
® ╯\╲
۱۲.۹k
۰۱ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.