بچه تر که بودم و با مامان خرید میرفتم

بچه تر که بودم و با مامان خرید میرفتم،
وقتی یه چیزی میخریدم،
مامان میگفت دیگه به ویترینا نگاه نکن،
فقط حواست و نگاهت به اونی باشه که تو دستته
اونی که انتخابش کردی،
چون انتخاب خودته،
خوب و بد انتخابت بوده پس باید به انتخابِ خودت احترام بذاری،
نه که تا چشمت خورد به یه چیز بهتر پشیمون شی از انتخاب قبلیت...
ولی من که دست تو دستِ دخترم برم خرید بهش میگم،
اول خوب نگاه کن دور و برتو،
بعد انتخاب کن...
یه چیزی رو انتخاب کن که حتی اگه هزار تا چیز بهترم دیدی باز اون به نظرت از همه بهتر بیاد،
نمیتونی بعد انتخاب کردنش جلوی چشماتو بگیری که نبینی چیزای بهترو
ولی میتونی یه چیزو انتخاب کنی
که چشمات نخواد بهتر از اونو ببینه حتی....
دیدگاه ها (۳)

روشن ترین تکلیف ما همان تکلیف دبستان بود!هر چه فکر میکنمباقی...

فقط دو روز مانده بود تا تولد بهترین دوستم...فکر و ذکرم شده ب...

رفته ؟هر موزیکی پلی میشه یاد اون میفتی ؟اسمش اتفاقی میاد ، د...

نشد حرف دلمونو بزنیم.نه که نشه ها!می شد، ما بلدش نبودیم...به...

خرگوش قاتل پات ۱1کوک:دستم رو بگیرا.ت:چرا؟کوک:پدربزرگم حتما ا...

پارت : ۴۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط