موج غم را در دلِ طوفانی ام جا داده ام
موج غم را در دلِ طوفانی ام جا داده ام
گریه را در خاطرِ بارانی ام جا داده ام
بوی حسرت های آغشته به آه عشق را
در حیاط خلوت پنهانی ام جا داده ام
از زلیخای خیال و گریه ی پیراهنش
در ضمیر یوسف زندانی ام جا داده ام
می گذارد نی لبک را بر لبم ،اندوه دل
بغض را در شیونِ حیرانی ام جا داده ام
آیه آیه سوز وصل و زخم های فصل را
در غلاف چاقوُی قربانی ام جا داده ام
خاطرات قاب عکس و گریه ی دیوار را
در گسل های تب ویرانی ام جا داده ام
بعد تو کوچیدم از تقویم سبز زندگی
لانه را زیر پر عریانی ام جا داده ام
گریه را در خاطرِ بارانی ام جا داده ام
بوی حسرت های آغشته به آه عشق را
در حیاط خلوت پنهانی ام جا داده ام
از زلیخای خیال و گریه ی پیراهنش
در ضمیر یوسف زندانی ام جا داده ام
می گذارد نی لبک را بر لبم ،اندوه دل
بغض را در شیونِ حیرانی ام جا داده ام
آیه آیه سوز وصل و زخم های فصل را
در غلاف چاقوُی قربانی ام جا داده ام
خاطرات قاب عکس و گریه ی دیوار را
در گسل های تب ویرانی ام جا داده ام
بعد تو کوچیدم از تقویم سبز زندگی
لانه را زیر پر عریانی ام جا داده ام
۸۵۷
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.