روزی را به یاد می آورم که برای اولین بار و شاید آخرین بار
روزی را به یاد میآورم که برای اولین بار و شاید آخرین بار در بهار سال 2012، ساعاتی را با "استاد شجریان" تنها بودم و آنجا در ورکشاپ دونفرهمان بود که فهمیدم عمق تحریرهای من و همهی همنسلان من، چه اندازه کم و اشتباه است. و چه تشویقهای مفت و مجانیای میشویم در این سالها. کسی راز آواز را نمیداند. راز تمرین آواز را. و استاد در آن روز برایم گفت که برای سالهای سال، هر آخر هفته، آنقدر در کوههای اطراف تهران تمرین تحریر انجام میداده که از درد دیافراگم، تا دو روز ضبطهای رادیو و تمرین و کلاس تعطیل میشده است.
حالا دوستان آوازخوان من، بلافاصله بعد از اجرای آوازی آبکی، به دنبال آنند که After party کنسرت کجاست و علف خوب دست کیست؟
من در حسرت گذشتهای هستم که آدم حسابی میپرورانید. آدمهای حسابی در شعر، در فلسفه، در نقاشی، در تحقیق و ترجمه. دوست دارم در اینجا بگویم: "حرف هایم را پس میگیرم، چرا که نوستالژی خوب است دوستان! و اکنون باید بر پیر شدن و مردن و تمام شدن غولها گریست"
بند سیوپنجم | مقاله " در رد و تمنای نوستالژی " | کتاب چهار مقاله | نوشتهی محسن نامجو📝
حالا دوستان آوازخوان من، بلافاصله بعد از اجرای آوازی آبکی، به دنبال آنند که After party کنسرت کجاست و علف خوب دست کیست؟
من در حسرت گذشتهای هستم که آدم حسابی میپرورانید. آدمهای حسابی در شعر، در فلسفه، در نقاشی، در تحقیق و ترجمه. دوست دارم در اینجا بگویم: "حرف هایم را پس میگیرم، چرا که نوستالژی خوب است دوستان! و اکنون باید بر پیر شدن و مردن و تمام شدن غولها گریست"
بند سیوپنجم | مقاله " در رد و تمنای نوستالژی " | کتاب چهار مقاله | نوشتهی محسن نامجو📝
۲.۵k
۲۲ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.