ییک شب هایی هم هست دستت به قلم نمی رود اسم این شب ها را گ
ییک شب هایی هم هست دستت به قلم نمی رود اسم این شب ها را گذاشته ام شبی که واژه سر گردان است باید تو باشی,بنشینی روبه رویم خیره شوی به من تا بنویسم طرز نگاه کردنت را تا این واژه ها ی سرگردان کمی آرام بگیرن می شود هم کمی لبخند بزنی گناه دارن کلمات بیچاره از بس از نبودنت نوشتمشان رنگ باخته اند می خوام با قلم وکاغذ مست کنم ..باواژه ها
فقط مانده ام با چشمانت چه کنم ..می شود چشمانت انتشاره نوشته هایم باشند ?
ود صفحه اول بنویسم تقدیم به عطر بودنت ....می شود ....?
میخوام از آمدن بنویسم واز ماندن ....
فقط مانده ام با چشمانت چه کنم ..می شود چشمانت انتشاره نوشته هایم باشند ?
ود صفحه اول بنویسم تقدیم به عطر بودنت ....می شود ....?
میخوام از آمدن بنویسم واز ماندن ....
۱.۷k
۲۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.