عقل
-
۳۰- کسی که عقل ندارد ذهنش مثل یک سمساری است یا مثل یک بازار آهنگری و یا حتی یک تیمارستان و دیوانه خانه که هر معنا و صورت و صدا و حس و حادثه و اطلاعات و اخباری بسوی می کشد و مثل کرم هائی در هم میلولند. این پریشانی و بی صاحب بودن ذهن است.
۳۱- کسی که عقل ندارد علم و معلومات و آموزه هایش حداکثر یک آرشیو بیجان و در هم ریخته است.
===========
۳۳- بنابر این بر خلاف تصور عامه و بلکه اکثر علما و فلاسفه عقل در معنای قرآنی اش ربطی به اندیشه گری و خیالبافی و تفکر و حسابگری و معلومات و تجزیه و تحلیل امور ندارد.
عقل قوه احاطه و نظارت و انتخاب و راه گشائی و راهنمائی و رهبری و هدایت وجود است. پس همان گوهره انسانیت انسان و نور "من" و هویت فرد است و لذا انسان بی عقل بی وجود است.
٣٤- شخصیت، هویت، انسانیت، اقتدار، انتخاب، اختیار و رهبری در وجود آدمی تماما از عقل اوست.
٣٥- پس عقل حاصل نظارت و احاطه انسان بر ارکان وجود است که انسان را از یک حیوان دو پا تبدیل به موجودی قدسی و الهی می کند.
٣٦- پس عقل اول همان حس و حواس است. عقل دوم هوش و تفکر و ذکر است. عقل سوم علم و معرفت و حکمت است. عقل چهارم ایمان است و یقین. این چهار رکن عمومی عقل در همه احاد بشری است که به درجات حضور دارد.
۳۷- و اما از بطن عقل چهارم یعنی ایمان و یقین، عقل های برتر و ویژه ای هم رخ می نماید که عبارتند از: عقل پنجم که وحی است در انواع و درجات. و عقل ششم شهود است در انواع و درجات.
و عقل هفتم عشق الهی و وحدت وجود و مقام توحید است که از آن انسان کامل است که در مقام عقل کل می باشد که عقل ذاتی يا ذات عقل است و آن وادی الحاق و وصال با پروردگار است که مقصود عقل می باشد که ملحق شدن به منشا عقل و منشا انسانیت و منشا "من" و هویت انسان است.
استاد علی اکبر خانجانی
فلسفه اندیشه گری بشر ص 7
۳۰- کسی که عقل ندارد ذهنش مثل یک سمساری است یا مثل یک بازار آهنگری و یا حتی یک تیمارستان و دیوانه خانه که هر معنا و صورت و صدا و حس و حادثه و اطلاعات و اخباری بسوی می کشد و مثل کرم هائی در هم میلولند. این پریشانی و بی صاحب بودن ذهن است.
۳۱- کسی که عقل ندارد علم و معلومات و آموزه هایش حداکثر یک آرشیو بیجان و در هم ریخته است.
===========
۳۳- بنابر این بر خلاف تصور عامه و بلکه اکثر علما و فلاسفه عقل در معنای قرآنی اش ربطی به اندیشه گری و خیالبافی و تفکر و حسابگری و معلومات و تجزیه و تحلیل امور ندارد.
عقل قوه احاطه و نظارت و انتخاب و راه گشائی و راهنمائی و رهبری و هدایت وجود است. پس همان گوهره انسانیت انسان و نور "من" و هویت فرد است و لذا انسان بی عقل بی وجود است.
٣٤- شخصیت، هویت، انسانیت، اقتدار، انتخاب، اختیار و رهبری در وجود آدمی تماما از عقل اوست.
٣٥- پس عقل حاصل نظارت و احاطه انسان بر ارکان وجود است که انسان را از یک حیوان دو پا تبدیل به موجودی قدسی و الهی می کند.
٣٦- پس عقل اول همان حس و حواس است. عقل دوم هوش و تفکر و ذکر است. عقل سوم علم و معرفت و حکمت است. عقل چهارم ایمان است و یقین. این چهار رکن عمومی عقل در همه احاد بشری است که به درجات حضور دارد.
۳۷- و اما از بطن عقل چهارم یعنی ایمان و یقین، عقل های برتر و ویژه ای هم رخ می نماید که عبارتند از: عقل پنجم که وحی است در انواع و درجات. و عقل ششم شهود است در انواع و درجات.
و عقل هفتم عشق الهی و وحدت وجود و مقام توحید است که از آن انسان کامل است که در مقام عقل کل می باشد که عقل ذاتی يا ذات عقل است و آن وادی الحاق و وصال با پروردگار است که مقصود عقل می باشد که ملحق شدن به منشا عقل و منشا انسانیت و منشا "من" و هویت انسان است.
استاد علی اکبر خانجانی
فلسفه اندیشه گری بشر ص 7
- ۱.۱k
- ۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط