پروانه شدم بال زدم سوخت دو بالم

پروانه شدم ، بال زدم ، سوخت دو بالم
دیوانه شدم ، داد زدم ، وای به حالم

بیخود شدم از خویش و از این گردش ایام
نومید و سر افکنده از این طالع و فرجام

مستانه شدم ، باده زدم گاه به گاهی
دل خسته ز می ، باز شدم غرق تباهی

خندیدم و گفتم شود از باده حذر کرد!
از کوچه مستان به چنین حال گذر کرد!

حال این منم و حال من و سوخته بالی
دیوانه و بیخود شده ای ، رو به زوالی

نومیدی و مستی ، به چنین درد دچاری!
دل خسته ای و خنده کنان ، باز خماری!

اینبار بسازم به همین بی پر و بالی
عاشق شوم و عشق رسانم به کمالی...
دیدگاه ها (۷)

ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺳﻼ‌ﻣﺘﯿﻪ ﺍﯾﻦ ﻭ اون؟؟؟ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺳﻼ‌ﻣﺘﯿﻪ ﺧﻮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍ...

ﭼﺮﺍ ﺩﻟﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟؟؟ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ،ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ!...

طولانی نوشتم نفهمیدی...!!! ً...

او “مـــرد” است دستــــانش از تو زِبرتر و پهن تر استصورتش ته...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۳۹یاد جیمین افتادم. دقیقا شبی...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۳۴میترسیدم از بغض خفه شم و عی...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۳۴ فصل ۳ ) و دستشو روي سرم گذاشت و گفت:...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط