my first love¹🖤🍷
my first love¹🖤🍷
مادر ا/ت: دخترم پاشو بیا صبحونه حاضره
+باشه الان میام مامان (خواب الود)
عا راستی من اسمم ا/ت هست و 20سالمه و یه خواهر بزرگتر از خودم دارم که اسمش ماریا و 24 سالشه اون همیشه موفق تر از من بوده چون من فقظ عاشق هنر و نقاشی هستم ولی پدر مادرم قبول نمیکنن و فقط میخوان منم مثل خواهرم یه فرد موفق و متشخص بشم با اینکه خواهرم منشیه اما بازم خیلی معروفه چون توی معروف ترین شرکت کره و بعدش توی جهان هستش من پدرم بخاطر کارش توی بوسان هستش و مادرم بهش مرتب سر یمزنه ولی اونا یخلی همو دوست دارن و اینکه من خانواده پولداری نیتسم اما نه اونقدرا هم فقیرم که نتونم کاری کنم وضع مالیمون متوسطه و من همینجوری که هست دوستش دارم (منظورش وضع و اوضاع مالیشون. و..)
+صبحتون بخیر(لبخند)
مادر: بیا صبحونه بخور
+پس ماریا نیستش
مادر: نه رفت سرکار مثل تو که بیکار نیست
+عه مامان اینجوری نگو دیگه
مادر:حالا که نه کاری داری نه شغل درست و حسابی میخوام بفرستمت بوسان پیش پدرت
+چی نه مامان من نمیتونم توی بوسان دووم بیارم
مادر: همینه که هست یا کار پیدا میکنی یا برای همیشه میری بوسان
ویو ا/ت
باید حتما یه کاری پیدا کنم چون نمیخوام برم پیش فامیلای پدرم اون دختر عمه های هر. ز. ه و پسر عموم که همش خودشو بهم نزدیک میکنه ای خدایا کمکم کن
پایان ویوا/ت
مادر: هی دخترم ببین منم نمیخوام بری اما پدرت اصرا داره و باید یه کاری برای خودت جور کنی اونم تا فردا
+چی نه مامان تا فردا کمه
مادر:خب دخترم چیکار کنم میخواستی به یاد این روزا هم باشی
+باشه باشه من تا فردا پیدا میکنم
+نوش جون من میرم
مادر: کجا پس
+دنبال کار
ادامه دارد...
مادر ا/ت: دخترم پاشو بیا صبحونه حاضره
+باشه الان میام مامان (خواب الود)
عا راستی من اسمم ا/ت هست و 20سالمه و یه خواهر بزرگتر از خودم دارم که اسمش ماریا و 24 سالشه اون همیشه موفق تر از من بوده چون من فقظ عاشق هنر و نقاشی هستم ولی پدر مادرم قبول نمیکنن و فقط میخوان منم مثل خواهرم یه فرد موفق و متشخص بشم با اینکه خواهرم منشیه اما بازم خیلی معروفه چون توی معروف ترین شرکت کره و بعدش توی جهان هستش من پدرم بخاطر کارش توی بوسان هستش و مادرم بهش مرتب سر یمزنه ولی اونا یخلی همو دوست دارن و اینکه من خانواده پولداری نیتسم اما نه اونقدرا هم فقیرم که نتونم کاری کنم وضع مالیمون متوسطه و من همینجوری که هست دوستش دارم (منظورش وضع و اوضاع مالیشون. و..)
+صبحتون بخیر(لبخند)
مادر: بیا صبحونه بخور
+پس ماریا نیستش
مادر: نه رفت سرکار مثل تو که بیکار نیست
+عه مامان اینجوری نگو دیگه
مادر:حالا که نه کاری داری نه شغل درست و حسابی میخوام بفرستمت بوسان پیش پدرت
+چی نه مامان من نمیتونم توی بوسان دووم بیارم
مادر: همینه که هست یا کار پیدا میکنی یا برای همیشه میری بوسان
ویو ا/ت
باید حتما یه کاری پیدا کنم چون نمیخوام برم پیش فامیلای پدرم اون دختر عمه های هر. ز. ه و پسر عموم که همش خودشو بهم نزدیک میکنه ای خدایا کمکم کن
پایان ویوا/ت
مادر: هی دخترم ببین منم نمیخوام بری اما پدرت اصرا داره و باید یه کاری برای خودت جور کنی اونم تا فردا
+چی نه مامان تا فردا کمه
مادر:خب دخترم چیکار کنم میخواستی به یاد این روزا هم باشی
+باشه باشه من تا فردا پیدا میکنم
+نوش جون من میرم
مادر: کجا پس
+دنبال کار
ادامه دارد...
۵.۱k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.