بادیگارد جذاب من ...
بادیگارد جذاب من ...
پارت چهارم
__
ویو ا.ت
از ماشین پیاده شد و رفت پایین که یکدفعه...
نزدیک در ورودی دانشگاه بودم که سوهو رو دیدم که داره میاد نزدیکم اون Bad Booy دانشگاه بود و همه روش کراش بودن از دختر تا پسر اومد سمتم و دستش رو روی کمرم گذاشت و بالا و پایین میکشید ...همه میدونستند که من از اون بدم میاد و چون چند بار بهم درخواست را،،بطه داده بود و من با داد و بیداد دورش کردم ...
#اوه بیبی گرل دلت برام تنگ شده بود نه !؟
+ازم فاصله بگیر
#چرا؟؟...دلت برا ددیت تنگ نشده بود
+ازم دور شوو گفتم
#هعی آرام باش (عصبانی)
موهای ا.ت رو گرفت کشید که...
همون موقع جیمین اومد و یه دونه با مشت کوبید تو صورت سوهو
_عوضی آشغاللل (داد)
شروع کرد به زدن سوهو همه دور ما جمع شده بودن و هیچ کس جرعت جلو اومدن نداشت سمت جیمین حرکت کردم و دستش رو گرفتم
+جیمین ...جیمین ولش کن ...جیمین ولش کن گفتم ...
بعد از دو دقیقه ازش دست کشید ...
رگ های دستش و گردنش بیرون زده بود ...با نفرت به سوهو نگاه میکرد
_خودت رو مرده فرض کن ...من جات بودم دنبال یه دانشگاه دیگه میگشتم ...
همه دور شدن سوهو هم بلند شد و با عصبانیت تمام به داخل دانشگاه رفت
+م،ممنونم
_برو داخل منم میام
+چی ؟!لازم نیست
_کار دارم برو گفتم
+باشه
با جیمین وارد دانشگاه شد ا.ت رفت سر کلاسش و جیمین رفت دفتر مدیر
پرش زمانی
مدیر@: خوشبختم آقای پارک ...خیالتون راحت جانگ سوهو رو اخراج شده بدونید
_ممنون ...این شماره منه ...اگر اتفاقی برات ا.ت افتاد به من زنگ بزنید
@بله حتما ...
مدیر احترام گذاشت و جیمین رفت بیرون
پرش زمانی
از دانشگاه اومد بیرون جیمین رو دید که براش دست تکان داد متقابل لبخندی زد و دست تکان داد
+اوه آقای پارک جیمین
_(خنده)...کسی اذیتت نکرد که !؟
+نه
_آفرین بیا بریم
دستش رو رو سر ا.ت کشید (اگر فیلم ستاره دنبال دار رو دیده باشید می فهمید)
+(متعجب)
_سوار نمیشی؟!
+عاا....چرا چرا
سوار ماشین شد
+ببینم اون پسره سوهو رو ندیدم
_اون ؟!...آها خب...اخراج شد
+ها؟!
_اخراج شد
+آها ...
تا عمارت سکوت بینشون بود ....
وارد عمارت شدند
+انگار بابام نیست !
_اوه ....یادم رفت بهت بگم پدرتون به یه برنامه تو آمریکا دعوت شدند و رفتند
+شرش کم ...
_(خنده)...ببینم چیزی میخوری سفارش بدم ؟؟
+نه ...خودمون باهم یه چی درست میکنیم
_ب،باهم؟!(متعجب)
+اوهوم
_(لبخند ) اوکی
ویو ا.ت
نمیدونم چرا ولی به این پسره حس خوبی دارم ...نمیدونم چیشد که یه دفعه آنقدر باهاش صمیمی شدم ...
باهم آشپزی میکردند ...
_هی هی....گوشت رو اونجوری ریز نکن
+به تو چه
_یااا
+(خنده)...اصلا بیا تو گوشت ریز کن من کیک درست کنم ...هومم؟!...
_باشه بیا...
ادامه کامنت
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake#FAKE
پارت چهارم
__
ویو ا.ت
از ماشین پیاده شد و رفت پایین که یکدفعه...
نزدیک در ورودی دانشگاه بودم که سوهو رو دیدم که داره میاد نزدیکم اون Bad Booy دانشگاه بود و همه روش کراش بودن از دختر تا پسر اومد سمتم و دستش رو روی کمرم گذاشت و بالا و پایین میکشید ...همه میدونستند که من از اون بدم میاد و چون چند بار بهم درخواست را،،بطه داده بود و من با داد و بیداد دورش کردم ...
#اوه بیبی گرل دلت برام تنگ شده بود نه !؟
+ازم فاصله بگیر
#چرا؟؟...دلت برا ددیت تنگ نشده بود
+ازم دور شوو گفتم
#هعی آرام باش (عصبانی)
موهای ا.ت رو گرفت کشید که...
همون موقع جیمین اومد و یه دونه با مشت کوبید تو صورت سوهو
_عوضی آشغاللل (داد)
شروع کرد به زدن سوهو همه دور ما جمع شده بودن و هیچ کس جرعت جلو اومدن نداشت سمت جیمین حرکت کردم و دستش رو گرفتم
+جیمین ...جیمین ولش کن ...جیمین ولش کن گفتم ...
بعد از دو دقیقه ازش دست کشید ...
رگ های دستش و گردنش بیرون زده بود ...با نفرت به سوهو نگاه میکرد
_خودت رو مرده فرض کن ...من جات بودم دنبال یه دانشگاه دیگه میگشتم ...
همه دور شدن سوهو هم بلند شد و با عصبانیت تمام به داخل دانشگاه رفت
+م،ممنونم
_برو داخل منم میام
+چی ؟!لازم نیست
_کار دارم برو گفتم
+باشه
با جیمین وارد دانشگاه شد ا.ت رفت سر کلاسش و جیمین رفت دفتر مدیر
پرش زمانی
مدیر@: خوشبختم آقای پارک ...خیالتون راحت جانگ سوهو رو اخراج شده بدونید
_ممنون ...این شماره منه ...اگر اتفاقی برات ا.ت افتاد به من زنگ بزنید
@بله حتما ...
مدیر احترام گذاشت و جیمین رفت بیرون
پرش زمانی
از دانشگاه اومد بیرون جیمین رو دید که براش دست تکان داد متقابل لبخندی زد و دست تکان داد
+اوه آقای پارک جیمین
_(خنده)...کسی اذیتت نکرد که !؟
+نه
_آفرین بیا بریم
دستش رو رو سر ا.ت کشید (اگر فیلم ستاره دنبال دار رو دیده باشید می فهمید)
+(متعجب)
_سوار نمیشی؟!
+عاا....چرا چرا
سوار ماشین شد
+ببینم اون پسره سوهو رو ندیدم
_اون ؟!...آها خب...اخراج شد
+ها؟!
_اخراج شد
+آها ...
تا عمارت سکوت بینشون بود ....
وارد عمارت شدند
+انگار بابام نیست !
_اوه ....یادم رفت بهت بگم پدرتون به یه برنامه تو آمریکا دعوت شدند و رفتند
+شرش کم ...
_(خنده)...ببینم چیزی میخوری سفارش بدم ؟؟
+نه ...خودمون باهم یه چی درست میکنیم
_ب،باهم؟!(متعجب)
+اوهوم
_(لبخند ) اوکی
ویو ا.ت
نمیدونم چرا ولی به این پسره حس خوبی دارم ...نمیدونم چیشد که یه دفعه آنقدر باهاش صمیمی شدم ...
باهم آشپزی میکردند ...
_هی هی....گوشت رو اونجوری ریز نکن
+به تو چه
_یااا
+(خنده)...اصلا بیا تو گوشت ریز کن من کیک درست کنم ...هومم؟!...
_باشه بیا...
ادامه کامنت
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#fake#FAKE
۹.۹k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.