📚 سه دقیقه در قیامت
📚#سه_دقیقه_در_قیامت
❤#ادامه_نشانه_ها
من بدون اينكه چيزي بگويم، جواب سؤالم را گرفتم. بعد از نماز
سري به حسينيه زدم و برگشتم. من پس از اطمينان از صحت مطلب،
از حقم گذشتم و حسينيه را به باني اصلياش بخشيدم.
شب با همسرم صحبت ميكرديم. خيلي از مواردي كه براي من
پيش آمده، باوركردني نبود.
بالبخند به خانمم گفتم: اون لحظه آخر به من گفتند: بهخاطر
دعاهاي همسرت و دختري كه تو راه داري شفاعت شدي. به همسرم
گفتم: اين هم يك نشانه است. اگه اين بچه دختر بود، معلوم ميشه كه
تمام اين ماجراها صحيح بوده. در پاييز همان سال دخترم به دنيا آمد.
اما جداي از اين موارد، تنها چيزي كه پس از بازگشت، ترس
شديدي در من ايجاد ميكرد و تا چند سال مرا اذيت ميكرد، ترس از
حضور در قبرستان بود! من صداهاي وحشتناكي ميشنيدم كه خيلي
دلهرهآور و ترسناك بود.
ً اما اين مسئله اصال در كنار مزار شهدا اتفاق نميافتاد. در آنجا
آرامش بود و روح معنويت كه در وجود انسانها پخش ميشد.
لذا براي مدتي به قبرستان نرفتم و بعد از آن، فقط صبحهاي جمعه
راهي مزار دوستان و آشنايان ميشدم.
اما نکته مهم ديگري را که بايد اشاره کنم اين است که: من در
كتاب اعمالم و در لحظات آخر حضور در آن دنيا، ميزان عمر خودم
را كه اضافه شده بود مشاهده كردم. به من چند سال مهلت دادند که
آن هم به پايان رسيده! من اکنون در وقتهاي اضافه هستم!
اما به من گفتند: مدت زماني كه شما براي صله رحم و ديدار والدين
و نزديكانت ميگذاري جزو عمر شما محسوب نميشود. همچنين
زماني كه مشغول بندگي خالصانه خداوند يا زيارت اهلبيت
هستيد، جزو اين مقدار عمر شما حساب نميشود.
#ادامه_دارد
❤#ادامه_نشانه_ها
من بدون اينكه چيزي بگويم، جواب سؤالم را گرفتم. بعد از نماز
سري به حسينيه زدم و برگشتم. من پس از اطمينان از صحت مطلب،
از حقم گذشتم و حسينيه را به باني اصلياش بخشيدم.
شب با همسرم صحبت ميكرديم. خيلي از مواردي كه براي من
پيش آمده، باوركردني نبود.
بالبخند به خانمم گفتم: اون لحظه آخر به من گفتند: بهخاطر
دعاهاي همسرت و دختري كه تو راه داري شفاعت شدي. به همسرم
گفتم: اين هم يك نشانه است. اگه اين بچه دختر بود، معلوم ميشه كه
تمام اين ماجراها صحيح بوده. در پاييز همان سال دخترم به دنيا آمد.
اما جداي از اين موارد، تنها چيزي كه پس از بازگشت، ترس
شديدي در من ايجاد ميكرد و تا چند سال مرا اذيت ميكرد، ترس از
حضور در قبرستان بود! من صداهاي وحشتناكي ميشنيدم كه خيلي
دلهرهآور و ترسناك بود.
ً اما اين مسئله اصال در كنار مزار شهدا اتفاق نميافتاد. در آنجا
آرامش بود و روح معنويت كه در وجود انسانها پخش ميشد.
لذا براي مدتي به قبرستان نرفتم و بعد از آن، فقط صبحهاي جمعه
راهي مزار دوستان و آشنايان ميشدم.
اما نکته مهم ديگري را که بايد اشاره کنم اين است که: من در
كتاب اعمالم و در لحظات آخر حضور در آن دنيا، ميزان عمر خودم
را كه اضافه شده بود مشاهده كردم. به من چند سال مهلت دادند که
آن هم به پايان رسيده! من اکنون در وقتهاي اضافه هستم!
اما به من گفتند: مدت زماني كه شما براي صله رحم و ديدار والدين
و نزديكانت ميگذاري جزو عمر شما محسوب نميشود. همچنين
زماني كه مشغول بندگي خالصانه خداوند يا زيارت اهلبيت
هستيد، جزو اين مقدار عمر شما حساب نميشود.
#ادامه_دارد
۳.۴k
۱۹ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.