گفت: اگه یه روزی بخوام برم چی؟
گفت: اگه یه روزی بخوام برم چی؟
با لبخند نگاه چشمای نگرونش کردم...
نگاهش که بارون شد و آشوب تر گفتم:
خب ببین بستگی داره وقتی یه غریبه اومده و میخواد بره، نهایتش یه خداحافظی میکنن و تموم...
مهمون نسبتن آشنا که میاد، بخواد بره تا دم در میرن برای بدرقهش...
دوست و رفیقی باشه که میره یه کاسه آبم موقع بدرقهش میریزن پشت سرش که شاید دوباره برگرده...
عزیزتر که باشه تا لحظه ی رفتن دنبالش میرن، ترمینال، فرودگاه و از زیر قرآن ردش میکنن و از خدا میخوان که سلامت یه روزی بهشون برش گردونه...
حواسش پرت حرفام بود که محکم بغلش کردم و کنار گوشش گفتم:
تو نه غریبهای که با یه خداحافظی خشک و خالی بری...
نه اون دوست و مهمون و عزیزی که با یه کاسه آب و فرودگاه اومدن و از زیر قرآن رد کردن بری و تمومشی یه سری آدمام هستن که با رفتن تموم نمیشن ادامه پیدا میکنن...
مثل تو برای من!
تو عشقیجان و دلی
همهی منی شعر و غزلمی تو
از چی میترسی فدات؟
امتحانش که ضرر نداره!
سنگ مفت، دل عاشقتم مفت
بشکن، ببین کیه که اعتراض کنه؟
رسم دلبری پیشه کن و برو...
بعدش ببین که تا قلهی قافم که شده دنبالت میام و برت میگردونم همینجا تو همین خونه و همینجوری بغلت میگیرم و کنار گوشت باز زمزمه میکنم دیدی رفتنم از من دورت نکرد؟
هیچی نگفت و تو سکوت دستاشو محکم بست دورم و مثل خودم آروم زمزمه کرد:
فکر نکن نفهمیدم با اون زبونت و حرفات که شبیه شعر میمونن، باز خرم کردیا!
ازش فاصله گرفتم و با خنده گفتم:
نگووووووو، بلا نسبتِ خر عزیزممممم!
بعد پا گذاشتم به فرار،با داد افتاد دنبالم که بگیردم...
هیچ هم حواسش نبود که قرار بود من تا قلهی قاف دنبالش برم انگار(:
#لایکیادتنره🤗♥️
#استوری#ایده#کپشن#عاشقانه
با لبخند نگاه چشمای نگرونش کردم...
نگاهش که بارون شد و آشوب تر گفتم:
خب ببین بستگی داره وقتی یه غریبه اومده و میخواد بره، نهایتش یه خداحافظی میکنن و تموم...
مهمون نسبتن آشنا که میاد، بخواد بره تا دم در میرن برای بدرقهش...
دوست و رفیقی باشه که میره یه کاسه آبم موقع بدرقهش میریزن پشت سرش که شاید دوباره برگرده...
عزیزتر که باشه تا لحظه ی رفتن دنبالش میرن، ترمینال، فرودگاه و از زیر قرآن ردش میکنن و از خدا میخوان که سلامت یه روزی بهشون برش گردونه...
حواسش پرت حرفام بود که محکم بغلش کردم و کنار گوشش گفتم:
تو نه غریبهای که با یه خداحافظی خشک و خالی بری...
نه اون دوست و مهمون و عزیزی که با یه کاسه آب و فرودگاه اومدن و از زیر قرآن رد کردن بری و تمومشی یه سری آدمام هستن که با رفتن تموم نمیشن ادامه پیدا میکنن...
مثل تو برای من!
تو عشقیجان و دلی
همهی منی شعر و غزلمی تو
از چی میترسی فدات؟
امتحانش که ضرر نداره!
سنگ مفت، دل عاشقتم مفت
بشکن، ببین کیه که اعتراض کنه؟
رسم دلبری پیشه کن و برو...
بعدش ببین که تا قلهی قافم که شده دنبالت میام و برت میگردونم همینجا تو همین خونه و همینجوری بغلت میگیرم و کنار گوشت باز زمزمه میکنم دیدی رفتنم از من دورت نکرد؟
هیچی نگفت و تو سکوت دستاشو محکم بست دورم و مثل خودم آروم زمزمه کرد:
فکر نکن نفهمیدم با اون زبونت و حرفات که شبیه شعر میمونن، باز خرم کردیا!
ازش فاصله گرفتم و با خنده گفتم:
نگووووووو، بلا نسبتِ خر عزیزممممم!
بعد پا گذاشتم به فرار،با داد افتاد دنبالم که بگیردم...
هیچ هم حواسش نبود که قرار بود من تا قلهی قاف دنبالش برم انگار(:
#لایکیادتنره🤗♥️
#استوری#ایده#کپشن#عاشقانه
۱۲.۲k
۱۶ مهر ۱۴۰۱