شمس چشمانت مرا آوارۀ تبریز کرد
شمس چشمانت مرا آوارۀ تبریز کرد
جرم انت الحق،
مرا در شعر حلق آویز کرد
تا که بوسیدم درختان سر کوی تو را
آن رقیب سنگدل،
دیشب تبر را تیز کرد
ده قدم تا نوبهار گلفشانی مانده بود
فتنه ها در کار من،
بیرحمی پاییز کرد
تا که نوبت بر من مخمور سرگردان رسید
جام می را خون لبالب،
ساقی خونریز کرد
تا شدم بیمار چشمت ابروان سرکشت
تیر زهر آگین غم را بر دلم تجویز کرد
باز هم صدآفرین بر غم که بعد از هجر تو
هر شب اینجا همدلی ها با من ناچیز کرد
کاش چشمانت مرا شاعر نمی کرد اینچنین
در نبودت،
غم مرا معشوقۀ پاییز کرد
Mhmd._.yz
جرم انت الحق،
مرا در شعر حلق آویز کرد
تا که بوسیدم درختان سر کوی تو را
آن رقیب سنگدل،
دیشب تبر را تیز کرد
ده قدم تا نوبهار گلفشانی مانده بود
فتنه ها در کار من،
بیرحمی پاییز کرد
تا که نوبت بر من مخمور سرگردان رسید
جام می را خون لبالب،
ساقی خونریز کرد
تا شدم بیمار چشمت ابروان سرکشت
تیر زهر آگین غم را بر دلم تجویز کرد
باز هم صدآفرین بر غم که بعد از هجر تو
هر شب اینجا همدلی ها با من ناچیز کرد
کاش چشمانت مرا شاعر نمی کرد اینچنین
در نبودت،
غم مرا معشوقۀ پاییز کرد
Mhmd._.yz
۷.۴k
۱۰ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.