هیونجین: بزار برات ماجرای خانوادمون رو تعریف کنم
هیونجین: بزار برات ماجرای خانوادمون رو تعریف کنم
نگاه کن ا.ت پدر بزرگ منو جیمین یه دختر داشت اسمش لیلی بودم لیلی عاشق یه پسر نیمه خوناشام میشه که پدربزرگ با این ازدواج مخالفه و در صورتی پدربزرگ قبول کرد که لیلی از اون پسره نباید باردار بشه
اونا هم قبول کردن بعد از چند سال پدربزرگ خبر میشه که لیلی بچه به دنیا اورده و بچش
از اون پسر نیمه خوناشام است
پدربزرگ رو اروم کردن که کاری بهشون نداشته باشه پدر بزرگ اروم بود تا موقعی که فهمید بچه ی لیلی یکی نیست دوتاست یه دختر یه پسر
پدربزرگ دیگه تحمل نکرد و دستور داد که لیلی و اون پسره با بچه هاش رو بیارن عمارت خودش
پدر بزرک توی اون عمارت یه مهمونی برگذار کرد لیلی فکر کرد پدر بزرگ از خر شیطون(بچه ها هیونجین میکه پدر بزرگ کیشه پدر لیلی ولی یه بار بگم پدربزرگ یه بار بگم پدرش گیج میشین پس میگم پدربزرگ)
پایین اومده ولی نه اون مهمونی روز مرگ لیلی و پسره بود توی اون مهمونی لیلی رو کشت بچه های لیلی دوقلو نبودن لیلی پسره رو زودتر به دنیا اورد و بعد یه دونه دختر به دنیا اورد
(پسر لیلی و مینویسم پ.ل دختر لیلی د.ل)
پدر بزرگ گفت بود که پ.ل و نیارن چون نوه ی پسر که نیمه خوناشام باشه اعتبار و آبروش از نظرش جلوی همه میره پس تصمیم گرفت پ.ل و تلسم کنه و د.ل رو حافظش رو پاک کنه و بفرسته پرورشگاه انسان ها
ا.ت: چه مرموز ا اما همه ی چیزایی که برام تعریف کردی رو تو خواب دیدم فقط قسمت مهمونی رو تو خواب دیدم
هیونجین: میدونم کوچولو خون رو بخور
ا. ت: این خون چی این خون ماله کیه
هیونجین: موقعی کع د.ل به دنیا اومد چون خونش خاص بود نصفی از خونش رو ریختن توی یه شیشه و لیلی از بابام خواست که همیشه مراقب این خون باشه و به کسی ندش بابام هم قبول کرد
لایک: 20
(گیج نشدین که شدین یه بار دیگه بخونین)
نگاه کن ا.ت پدر بزرگ منو جیمین یه دختر داشت اسمش لیلی بودم لیلی عاشق یه پسر نیمه خوناشام میشه که پدربزرگ با این ازدواج مخالفه و در صورتی پدربزرگ قبول کرد که لیلی از اون پسره نباید باردار بشه
اونا هم قبول کردن بعد از چند سال پدربزرگ خبر میشه که لیلی بچه به دنیا اورده و بچش
از اون پسر نیمه خوناشام است
پدربزرگ رو اروم کردن که کاری بهشون نداشته باشه پدر بزرگ اروم بود تا موقعی که فهمید بچه ی لیلی یکی نیست دوتاست یه دختر یه پسر
پدربزرگ دیگه تحمل نکرد و دستور داد که لیلی و اون پسره با بچه هاش رو بیارن عمارت خودش
پدر بزرک توی اون عمارت یه مهمونی برگذار کرد لیلی فکر کرد پدر بزرگ از خر شیطون(بچه ها هیونجین میکه پدر بزرگ کیشه پدر لیلی ولی یه بار بگم پدربزرگ یه بار بگم پدرش گیج میشین پس میگم پدربزرگ)
پایین اومده ولی نه اون مهمونی روز مرگ لیلی و پسره بود توی اون مهمونی لیلی رو کشت بچه های لیلی دوقلو نبودن لیلی پسره رو زودتر به دنیا اورد و بعد یه دونه دختر به دنیا اورد
(پسر لیلی و مینویسم پ.ل دختر لیلی د.ل)
پدر بزرگ گفت بود که پ.ل و نیارن چون نوه ی پسر که نیمه خوناشام باشه اعتبار و آبروش از نظرش جلوی همه میره پس تصمیم گرفت پ.ل و تلسم کنه و د.ل رو حافظش رو پاک کنه و بفرسته پرورشگاه انسان ها
ا.ت: چه مرموز ا اما همه ی چیزایی که برام تعریف کردی رو تو خواب دیدم فقط قسمت مهمونی رو تو خواب دیدم
هیونجین: میدونم کوچولو خون رو بخور
ا. ت: این خون چی این خون ماله کیه
هیونجین: موقعی کع د.ل به دنیا اومد چون خونش خاص بود نصفی از خونش رو ریختن توی یه شیشه و لیلی از بابام خواست که همیشه مراقب این خون باشه و به کسی ندش بابام هم قبول کرد
لایک: 20
(گیج نشدین که شدین یه بار دیگه بخونین)
۵.۵k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.