بیژن و منیژه
#بیژن_و_منیژه
#شاهنامه
شکایت مردم ارمان و اعزام بیژن به نبرد با گرازان
در دوران پادشاهی #کیخسرو پادشاه #کیانی گروهی از مردم سرزمین ارمان نزد شاه ایران آمده و تظلم نمودند که سرزمینشان که در مرز توران قرار دارد مورد تاخت و تاز و هجوم گرازان قرار گرفتهاست. کیخسرو دو پهلوان ایرانی را برای این موضوع در نظر میگیرد که یکی #گرگین میلاد و دیگری #بیژن است که باوجود جوانی و مخالفتهای پدرش #گیو به این ماموریت اعزام میشود. گرگین میلاد که به خباثت و فرصت طلبی در شاهنامه شناخته شده بیژن را به تنهایی به نبرد می فرستد. در آن روز بیژن بر گرازان چیره میشود.
آشنایی با منیژه و رفتن به کاخ
هنگام بازگشت گرگین میلاد برای اینکه امتناع او نزد شاه فاش نشود بیژن را به نزدیکی اردوی تفریحی دختران تورانی میبرد. در این اردو منیژه دختر #افراسیاب که در شاهنامه زیباییاش توصیف شده همراه ندیمههایش در دامان طبیعت اردو زده بود. بیژن تحریک میشود و پشت درخت تناوری ایستاده و منیژه را تماشا میکند.
منیژه ازطریق ندیمهاش متوجه حضور بیژن میشود و حاجبی را نزد او میفرستد به این گمان که او #سیاوش است که دوباره زنده شده. بیژن خود را پهلوانی ایرانی معرفی میکند و به سفارش منیژه وارد چادر او میشود. پس از سه روز که در چادر او بود منیژه تصمیم میگیرد اورا مخفیانه به کاخ پدرش افراسیاب ببرد. بیژن قبول نمیکند و سعی میکند خود را نجات دهد و به ایران زمین بازگردد. منیژه باکمک همراهانش بیژن را با دارو خواب کرده و لای البسه پیچیده و به درون کاخ میبرد.
فاش شدن حضور بیژن و تنبیه شدنش
پس از چند روز حضور مخفیانه در کاخ ماجرا فاش میشود. مامور افراسیاب به نام #گرسیوز وارد اتاق منیژه میشود و بیژن را از زیر تخت بیرون میکشد. بیژن سعی میکند با چاقویی که در چکمهاش داشت به گرسیوز حمله کند اما فریب چربزبانی او را می خورد و تسلیم میگردد.
افراسیاب قصد کشتن او را داشت اما با وساطت #پیران وزیر دانشمند افراسیاب به این دلیل که از خونخواهی #ایرانیان جلوگیری کند او را نمیکشد. بااینحال بیژن را در #چاهی عمیق انداخته و سنگی بر سر چاه میگذارد به حدی که آب و هوا و غذای اندک از آنجا رد شود. منیژه نیز با تحقیر از کاخ اخراج شده و آواره میگردد. منیژه که خود را باعث و بانی این حادثه میداند شبها را بر سر چاه مویه کرده و روزها به دنبال غذا برای بیژن میگردد.
عزیمت #رستم به سوی توران برای نجات بیژن
گرگین میلاد که به هدف خود رسیدهبود به ایران بازگشته و داستانی میسازد که بیژن کشته شدهاست. شاه خشمگین میشود و دستور میدهد او را به بند کنند. باوجود مقبولیت ادعای گرگین گیو مرگ پسرش را باور نمیکند. در این هنگام کیخسرو با دیدن اندوه گیو جام جهاننمای خود را پیش آورده و احوال کشور را در آن مشاهده میکند. به دنبال این بالاخره کیخسرو در #جام_جهان_نما بیژن را میبیند. گیو نامهای از سوی شاه به زابلستان نزد رستم میفرستد. رستم همراه گروهی برای نجات بیژن رهسپار توران میشوند و پیش از آن به درخواست گرگین میلاد برای او نزد شاه پادرمیانی میکند تا وی آزاد گردد. رستم و گروهش لباس تاجران و بازرگانان بر تن میکنند که کسی آنجا متوجه نیتشان نشود. پس از اینکه بهعنوان تاجر در توران غرفه میزنند.
دیدار منیژه با رستم و آگاه شدن رستم از داستان بیژن
منیژه که سرگردان با سروپای برهنه بهدنبال غذا برای بیژن بود به گروه رستم میرسد. از زبانشان میفهمد که ایرانی هستند و برایشان داستان را شرح میدهد و از گیو رستم و کیخسرو میپرسد. رستم که مظنون شدهبود واقعیت را فاش نکرد. اما به منیژه که ناامید در حال برگشتن بود یک مرغ بریان میدهد و به او میگوید آن را برای محبوبش ببرد. در همین حین رستم انگشتری معروف خود را درون شکم مرغ میگذارد تا اگر واقعیت داشتهباشد بیژن منیژه را باز نزد او بفرستد. بیژن در حال خوردن مرغ انگشتری را مییابد و منیژه را آگاه میکند. منیژه به نزد رستم میآید و گفته بیژن را برایش شرح می دهد که آیا تو صاحب رخش هستی؟ رستم که از حقیقت ایمان یافتهبود به منیژه خاطرنشان میکند که شب هنگام نیمهوقت بر سر چاه آتش برافروزد و رستم به دنبال آتش بدانجا میآید.
آزاد شدن بیژن و حمله به کاخ افراسیاب
منیژه شبهنگام هیزم جمع کرده و آتش بزرگی می افروزد. رستم به سر چاه میآید و سنگ بزرگ را کنار میزند و طنابی به درون چاه میفرستد. پیش از آنکه بیژن از چاه خارج شود رستم از او سوگند میخواهد که پس از آزادی کاری با گرگین میلاد نداشتهباشد. بیژن نمیپذیرد و عنوان میکند قصد کشتنش را دارد. رستم نیز طناب را رها میکند و بیژن باز به چاه میافتد. بالاخره او میپذیرد که از گرگین بگذرد. رستم منیژه را همراه چند ت
#شاهنامه
شکایت مردم ارمان و اعزام بیژن به نبرد با گرازان
در دوران پادشاهی #کیخسرو پادشاه #کیانی گروهی از مردم سرزمین ارمان نزد شاه ایران آمده و تظلم نمودند که سرزمینشان که در مرز توران قرار دارد مورد تاخت و تاز و هجوم گرازان قرار گرفتهاست. کیخسرو دو پهلوان ایرانی را برای این موضوع در نظر میگیرد که یکی #گرگین میلاد و دیگری #بیژن است که باوجود جوانی و مخالفتهای پدرش #گیو به این ماموریت اعزام میشود. گرگین میلاد که به خباثت و فرصت طلبی در شاهنامه شناخته شده بیژن را به تنهایی به نبرد می فرستد. در آن روز بیژن بر گرازان چیره میشود.
آشنایی با منیژه و رفتن به کاخ
هنگام بازگشت گرگین میلاد برای اینکه امتناع او نزد شاه فاش نشود بیژن را به نزدیکی اردوی تفریحی دختران تورانی میبرد. در این اردو منیژه دختر #افراسیاب که در شاهنامه زیباییاش توصیف شده همراه ندیمههایش در دامان طبیعت اردو زده بود. بیژن تحریک میشود و پشت درخت تناوری ایستاده و منیژه را تماشا میکند.
منیژه ازطریق ندیمهاش متوجه حضور بیژن میشود و حاجبی را نزد او میفرستد به این گمان که او #سیاوش است که دوباره زنده شده. بیژن خود را پهلوانی ایرانی معرفی میکند و به سفارش منیژه وارد چادر او میشود. پس از سه روز که در چادر او بود منیژه تصمیم میگیرد اورا مخفیانه به کاخ پدرش افراسیاب ببرد. بیژن قبول نمیکند و سعی میکند خود را نجات دهد و به ایران زمین بازگردد. منیژه باکمک همراهانش بیژن را با دارو خواب کرده و لای البسه پیچیده و به درون کاخ میبرد.
فاش شدن حضور بیژن و تنبیه شدنش
پس از چند روز حضور مخفیانه در کاخ ماجرا فاش میشود. مامور افراسیاب به نام #گرسیوز وارد اتاق منیژه میشود و بیژن را از زیر تخت بیرون میکشد. بیژن سعی میکند با چاقویی که در چکمهاش داشت به گرسیوز حمله کند اما فریب چربزبانی او را می خورد و تسلیم میگردد.
افراسیاب قصد کشتن او را داشت اما با وساطت #پیران وزیر دانشمند افراسیاب به این دلیل که از خونخواهی #ایرانیان جلوگیری کند او را نمیکشد. بااینحال بیژن را در #چاهی عمیق انداخته و سنگی بر سر چاه میگذارد به حدی که آب و هوا و غذای اندک از آنجا رد شود. منیژه نیز با تحقیر از کاخ اخراج شده و آواره میگردد. منیژه که خود را باعث و بانی این حادثه میداند شبها را بر سر چاه مویه کرده و روزها به دنبال غذا برای بیژن میگردد.
عزیمت #رستم به سوی توران برای نجات بیژن
گرگین میلاد که به هدف خود رسیدهبود به ایران بازگشته و داستانی میسازد که بیژن کشته شدهاست. شاه خشمگین میشود و دستور میدهد او را به بند کنند. باوجود مقبولیت ادعای گرگین گیو مرگ پسرش را باور نمیکند. در این هنگام کیخسرو با دیدن اندوه گیو جام جهاننمای خود را پیش آورده و احوال کشور را در آن مشاهده میکند. به دنبال این بالاخره کیخسرو در #جام_جهان_نما بیژن را میبیند. گیو نامهای از سوی شاه به زابلستان نزد رستم میفرستد. رستم همراه گروهی برای نجات بیژن رهسپار توران میشوند و پیش از آن به درخواست گرگین میلاد برای او نزد شاه پادرمیانی میکند تا وی آزاد گردد. رستم و گروهش لباس تاجران و بازرگانان بر تن میکنند که کسی آنجا متوجه نیتشان نشود. پس از اینکه بهعنوان تاجر در توران غرفه میزنند.
دیدار منیژه با رستم و آگاه شدن رستم از داستان بیژن
منیژه که سرگردان با سروپای برهنه بهدنبال غذا برای بیژن بود به گروه رستم میرسد. از زبانشان میفهمد که ایرانی هستند و برایشان داستان را شرح میدهد و از گیو رستم و کیخسرو میپرسد. رستم که مظنون شدهبود واقعیت را فاش نکرد. اما به منیژه که ناامید در حال برگشتن بود یک مرغ بریان میدهد و به او میگوید آن را برای محبوبش ببرد. در همین حین رستم انگشتری معروف خود را درون شکم مرغ میگذارد تا اگر واقعیت داشتهباشد بیژن منیژه را باز نزد او بفرستد. بیژن در حال خوردن مرغ انگشتری را مییابد و منیژه را آگاه میکند. منیژه به نزد رستم میآید و گفته بیژن را برایش شرح می دهد که آیا تو صاحب رخش هستی؟ رستم که از حقیقت ایمان یافتهبود به منیژه خاطرنشان میکند که شب هنگام نیمهوقت بر سر چاه آتش برافروزد و رستم به دنبال آتش بدانجا میآید.
آزاد شدن بیژن و حمله به کاخ افراسیاب
منیژه شبهنگام هیزم جمع کرده و آتش بزرگی می افروزد. رستم به سر چاه میآید و سنگ بزرگ را کنار میزند و طنابی به درون چاه میفرستد. پیش از آنکه بیژن از چاه خارج شود رستم از او سوگند میخواهد که پس از آزادی کاری با گرگین میلاد نداشتهباشد. بیژن نمیپذیرد و عنوان میکند قصد کشتنش را دارد. رستم نیز طناب را رها میکند و بیژن باز به چاه میافتد. بالاخره او میپذیرد که از گرگین بگذرد. رستم منیژه را همراه چند ت
۸.۷k
۱۲ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.