از هر نگاه مردم ان شهر خستهام

‌‌
از هر نگاه مردم اين شهر خسته‌ام
عمريست جز خودم به كسى دل نبسته‌ام

بيزارم از صداى تپش هاى قلب خود
من پادشاهِ لشگرِ "درخود شكسته"‌ام ...

چون گوى آتشى شده‌ام در مسير باد
ميريزم از تمامِ وجودم...گسسته‌ام !

صد كاروان گذشت و نگاه مرا نديد
اين داغ را ، كه بر جگرِ چشم بسته‌ام

حالا، درون گورِ "هزار آرزوى خام" ...
من در عزاى "وحشتِ شبها" نشسته‌ام..

اندوهِ من، عصاره‌ى زيباى شعر شد ...
تلخم، ولى به شكل عجيبى خجسته‌ام !

#كارن_مقدم
دیدگاه ها (۱)

‌آرزویم فقط این است زمان برگرددتیرهایی که رها شد به کمان برگ...

**شڪر گزارے ڪلید فراوانے و برڪت الهے استهر روز به خاطر آنچه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط