از هر نگاه مردم اين شهر خسته ام
از هر نگاه مردم اين شهر خستهام
عمريست جز خودم به كسى دل نبستهام
بيزارم از صداى تپش هاى قلب خود
من پادشاهِ لشگرِ "درخود شكسته"ام ...
چون گوى آتشى شدهام در مسير باد
ميريزم از تمامِ وجودم...گسستهام !
صد كاروان گذشت و نگاه مرا نديد
اين داغ را ، كه بر جگرِ چشم بستهام
حالا، درون گورِ "هزار آرزوى خام" ...
من در عزاى "وحشتِ شبها" نشستهام..
اندوهِ من، عصارهى زيباى شعر شد ...
تلخم، ولى به شكل عجيبى خجستهام !
#كارن_مقدم
از هر نگاه مردم اين شهر خستهام
عمريست جز خودم به كسى دل نبستهام
بيزارم از صداى تپش هاى قلب خود
من پادشاهِ لشگرِ "درخود شكسته"ام ...
چون گوى آتشى شدهام در مسير باد
ميريزم از تمامِ وجودم...گسستهام !
صد كاروان گذشت و نگاه مرا نديد
اين داغ را ، كه بر جگرِ چشم بستهام
حالا، درون گورِ "هزار آرزوى خام" ...
من در عزاى "وحشتِ شبها" نشستهام..
اندوهِ من، عصارهى زيباى شعر شد ...
تلخم، ولى به شكل عجيبى خجستهام !
#كارن_مقدم
۴.۴k
۰۶ تیر ۱۴۰۰