تو را نمیدانم که در خلوت نگاه چگونه دلم را میسرایی
#تو را نمیدانم که در خلوت نگاه چگونه دلم را میسرایی
#و یا در سکوت آسمانها قاصدکی را به لمس نوازش دستانت میبوسی؟
#به یاد تبسم دیدار...
#اما..من در همهمه ی این روزگار تو را در نفسهای اشک دوست می دارم
#نه آنگونه که میدانی
#که اینگونه دوست داشتن نه در خیال تو نقش میبندد
#و نه حتی در باور نمناک باران....
#من دوست_داشتنت را بر معراج دل ایمان آورده ام...
#اینگونه است که در تاب و تب نیاز ناباورانه سبز میشوی
#و در دفتر واژگان پرواز شعری میشوی سرشار از طراوت احساس.....
#و یا در سکوت آسمانها قاصدکی را به لمس نوازش دستانت میبوسی؟
#به یاد تبسم دیدار...
#اما..من در همهمه ی این روزگار تو را در نفسهای اشک دوست می دارم
#نه آنگونه که میدانی
#که اینگونه دوست داشتن نه در خیال تو نقش میبندد
#و نه حتی در باور نمناک باران....
#من دوست_داشتنت را بر معراج دل ایمان آورده ام...
#اینگونه است که در تاب و تب نیاز ناباورانه سبز میشوی
#و در دفتر واژگان پرواز شعری میشوی سرشار از طراوت احساس.....
۲۵۹
۰۷ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.