p10 عشق اول و اخر
p10 عشق اول و اخر
ببخشید اگه منتظر موندین
بریم ادامه 😁
ویو ادمین خوبتون
بعد از بستنی رفتن خونه تا اخر شب دیگه حرف نزدن تا فردای اون روز .
ویو ا/ت
قرار بود بریم لباس بگیریم و رفتیم و بازم خرید کردیم . منم از لباسم خیلی خوشم میومد .
عصر بود . همه رو مبل نشسته بودیم و کله هامون تو گوشی بود ( ا/ت ، کوک و جینا ) .
در عمارت زده شد . یه مرده امد تو و گفت :
( علامت دست یار بابای کوک * اینه )
*: اقا ی جئون !
×: بله ؟
*: حال پدرتون اصلان خوب نیس .
×: چیییی ؟؟؟؟
×: کجاسس ؟؟؟
*: توی عمارت خودشون .
جوگکوک سریع راه افتاد .
به جینا گفتم :
+: تو نمیری ؟
÷: چرا ولی میشه توهم باهام بیای ؟ به هر حال قراره عروس این خانواده بشی .
+:😳
÷: خوب راس میگم !
+: باشه
و با همون لباسا سوار ماشین شدیم و رفتیم .
وقتی رسیدیم
خمارییی 😁
۲۰ تا لایک
۲۵ تا کامنت
سریع باشین دوستان 😂
ببخشید اگه منتظر موندین
بریم ادامه 😁
ویو ادمین خوبتون
بعد از بستنی رفتن خونه تا اخر شب دیگه حرف نزدن تا فردای اون روز .
ویو ا/ت
قرار بود بریم لباس بگیریم و رفتیم و بازم خرید کردیم . منم از لباسم خیلی خوشم میومد .
عصر بود . همه رو مبل نشسته بودیم و کله هامون تو گوشی بود ( ا/ت ، کوک و جینا ) .
در عمارت زده شد . یه مرده امد تو و گفت :
( علامت دست یار بابای کوک * اینه )
*: اقا ی جئون !
×: بله ؟
*: حال پدرتون اصلان خوب نیس .
×: چیییی ؟؟؟؟
×: کجاسس ؟؟؟
*: توی عمارت خودشون .
جوگکوک سریع راه افتاد .
به جینا گفتم :
+: تو نمیری ؟
÷: چرا ولی میشه توهم باهام بیای ؟ به هر حال قراره عروس این خانواده بشی .
+:😳
÷: خوب راس میگم !
+: باشه
و با همون لباسا سوار ماشین شدیم و رفتیم .
وقتی رسیدیم
خمارییی 😁
۲۰ تا لایک
۲۵ تا کامنت
سریع باشین دوستان 😂
۷.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.