بچها من نتونسم این موضوع رو نگم چون واقعا دارم عذاب میکشم
امروز صبح رفیقم فابم زنگ زد چرا نیومدی و فلا بعد برگشت گفت فاطمه تو نبودی کلی اتفاق افتاد اصلا تو نیستی خیلی خوش میگذره همه اونایی که باهم میرفتیم انروز بجای تو با سارینا ورزش رفتیم و کلی خندیدیم طوری که یادت رفت منم تلفن رو قعت کردم و پیام داد که میدونم از قست قعط کردی چون شارژ من تموم نشد منم ولی من برای اینکه فامیلمون بیدار نشه قعط کردم میخواستم بهش پیام بدم ولی با این مواجه شدم و این بد بود که من همه جا ازش اسم میبردم بخاطر اون کلی از رفیق هامو ول کردم ولی با همینایی که بهم فهش میدادن بگو بخند داشت گفتم عیب نداره دعوای بین منو اون ربطی به رفیقم مهرسا نداره البته همون فرد الان به پام افتاده آشتی کنیم
منم همه ی این هارو بهش گفتم و هیچی نگفت گفت فقط اون نامه ای رو که دلسا داد فردا بهت میدم همین...
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.