خدایا

خدایا
شبِ قدر است ...
آسمان را به فرشته هایت بسپار، به زمین بیا... کمی کنارِ دلم بنشین، برایت حرف دارم... حرف هایی که جز تو نمی شود به کسی گفت...
بیا و این شبِ قدر، به حرمتِ جوشن کبیرت و به حرمتِ حقانیتِ قرآنت؛ حواست را به من بده...! می خواهم بگویم...
گوش می کنی؟!
خدا جانم؛ دوستانی دارم که حالشان خوب نیست، حرف ها و مشکلاتی دارند که گوشه ی دلشان سنگینی می کند...
آرزوهایی دارند که از شدتِ نرسیدن، از آن ها دست کشیده اند... دستی به سر و گوشِ زندگی شان بکش...
پایِ حرف هایشان بنشین، حالشان را خوب کن و آرزوهایشان را جوری برآورده کن که صدایِ لبخندشان، هفت آسمانت را پُر کند و مرا به ماندنم امیدوار...
خدایا !
به خانواده ام عمر طولانی و با عزت ببخش...
و کاری کن حضورِ من، موجب شادی و حالِ خوبِ آنها باشد، نه رنجش و ناراحتیشان...
مهربان ترینم!
می دانم سرت در آسمان و با این همه مخلوق، شلوغ تر از این حرف هاست، اما اگر لایق بودم؛ مرا برایِ شاد کردنِ بنده هایت، قدری توانمند کن...!
دلی دارم به وسعتِ آسمانت لبریز از عشق و دستانی خالی تر از پنجه ی گنجشک ها... سخت است بخواهم کاری برای بغض هایِ فروخورده شان کنم اما نتوانم...
کمکم می کنی؟!
#نرگس_صرافیان_طوفان
دیدگاه ها (۱۳)

خردادِ بیچارههنوز بهار است، امانه باران دارد نه شکوفهمثل من ...

#پست_آخردختر است دیگر حسش را با موهایش نشان میدهد غمگین که ب...

گفتم تو را دوست دارم،صدای مرا نقاشی کن،دل تنگ توام اندوه مرا...

در پِی تو آسمان را گشتم. دریا را به شوق دیدنت نظاره کردم به ...

چیزی با اسرار از خداوند نخواه

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط