بد بوی مدرسه پارت 12 متاسفانه عوض شد پارت 12
#بد_بوی_مدرسه
#part_12
همسرتون وقتی ماشین چپ کرده از ماشین پرت شدن بیرون و صورتشون نابود شده و جمجمشون پوکیده و جای سالمی تو بدنشون باقی نمونده و متاسفانه ایشون رو از دست دادیم....
کوک:لعنتیییی چی میگی تو
ب من دروغ تحویل ندههه
برو ا/ت منو بیارررر بهش بگو کوک غلط کرده بهش بگو کوک اومده دنبالت پاشو
دکتر:آقای محترم لطفا آروم باشید
کوک:مرتیکه من چطور آروم باشم میفهمی چی میگی
دکتر:اینجا بیمارستانه مریضای زیادی اینجا بستری هستن و نیاز ب آرامش دارن...
کوک:ننننن ا/ت مممن زندست... میدو...
"تهیونگ"
پرستار گفت سولی بر اثر شوک بیهوش شده و بهش سرم زد و گفت تا چند ساعت دیگه به هوش میاد...
از پذیرش پرسیدم و رفتم طبقه سوم
همین ک وارد طبقه سوم شدم صدای کوک همه جا رو گرفته بود...
همین ک وارد طبقه سوم شدم صدای کوک همه جا رو گرفته بود...
سریع دویدم پیشش ک همون لحظه بیهوش شد....
تهیونگ:آقای دکتر چ اتفاقی افتاده؟؟
دکتر:متاسفانه همسرشونو از دست دادن..
تهیونگ:همس؟ اها.. چییی؟؟
یعنی چی هیچ میفهمید چی دارید میگید؟؟
دکتر:آقای محترم تقصیر من و همکارام نیست ما تمام تلاشمونو کردیم تسلیت میگم......
تهیونگ:
وای من ب سولی چی بگم...
حالا من چطوری جونگکوک رو آروم کنم..
پرستار رو صدا زدم کمک کردن کوک رو بردیم تو بخش اورژانس و بستري کرديم...
"سولی"
چشمامو باز کردم دیدم تو بیمارستانم..
اومدم بشینم زیر شکمم تیر کشید..
سولی:اهههه
تهیونگ:بیب چیشد؟؟ حالت خوبه؟؟
سولی:ارع خوبم اینجا چیکار میکنم؟؟
تهیونگ:یهو از حال رفتی..
سولی...
با یاد آوردی تماسی ک دریافت کردم سرم تو دستم و در آوردم و زدم زیر گریه
تهیونگ ا/ت کجاست؟؟؟
ا/ت من کجاست هاا؟؟
و بدون کفش تو سالن میدویدم..
ا/تتتتتت ا/تتتتتتم رفیق خوشگلم کجایییی هومم؟؟
"تهیونگ"
سولی ب هوش اومد و وقتی یادش اومد چ اتفاقی افتاده زد زیر گریه و همینجور دوید تو سالن...
و اسم ا/ت رو داد میزد...
منم دنبالش میدویدم ولی بهش نمیرسیدم
تا این ک افتاد رو زمین..
"سولی"
ا/تمم کجاستتت اخخخ
بازم زیر دلم در گرفت و افتادم..
تهیونگ سریع اومد و براید استایل بغلم کرد..
سولی:ولمم کن ا/ت کجاست؟؟
تهیونگ:آروم باش داریم میریم پیش ا/ت
سولی:کجاست؟حالش خوبه ن؟ من میدونستم ا/ت قویه...
تهیونگ چرا اومدیم اینجا؟؟
سردخونه ؟؟؟
تهیونگ دیوونه شدی چرا اومدیم اینجا(با داد و گریه:)
تهیونگ:سولی آروم باش میدونم باورش واست سخته ولی ا/ت رو از دست دادیم و اون الان اونجاست 🙂.....
"تهیونگ"
سولی داشت جیغ و داد میکرد ک لبمو گذاشتم رو لبش تا ساکتش کنم..
ولی اون منو پس زد..
سولی:مرتیکه اشغال چیکار میکنی ولم کن..
تهیونگ:هرچی میگم آروم باش آروم نمیشی اینجا بیمارستانه..
سولی:هیچ میفهمی چی میگی...
دست سولی رو گرفتم و در سردخانه رو باز کردم ک دیدم....
دست سولی رو گرفتم و در سردخانه رو باز کردم ک دیدم جونگکوک کنار تختی ک ا/ت روش بود وایستاد بود و اشک میریخت.....
تهیونگ:جونگکوک تو کِی اومدی تو مگه تو اورژانس نبودی؟
چطور گذاشتن بیای...
کوک:هیونگ.. (با گریه)
من تازه ا/ت رو پیدا کرده بودم...
چطور تونست تنهام بزاره ها...
ا/تت پاشوو من غلط کردم...
من نباید اونکارو باهات میکردم ا/ت خواهش میکنم پاشو لطفا ا/ت اگه بلند شی قول میدم تورو خوشبختترین آدم روی زمین کنم به جون من بلند شو...
سولی:تهیونگ کوک چی میگه؟ چرامیگه تقصیر منه؟؟ کوک تو چیکار با ا/تم کردی..
حرف بزن دیگه عوضی حرف بزن چیکارش کردی...تهیونگ ولم کن دستمو ول کن..
تهیونگ:سولی آروم باش..
کوک:هیونگ ولش کن حق داره بزار بیاد حرصشو خالی کنه..
آره سولی همه چیز تقصیر منه..
این ک الان ا/ت اینجاست تقصیر منه
اگه من باهاش اونجوری رفتار نمیکردم الان ا/تم اینجا نبود.. (با حالت دیوونگی)
سولی:من تورو میکشم مرتیکه اشغال بگو چجور باهاش رفتار کردی ها بگوو(با داد)
کوک:مننن.. مننن بهش.. من بهش تجا*وز کردم انگار...
تهیونگ:کوک چرند نگو تو گفتی ا/ت مخالف نبوده..
کوک:درسته ولی من بعد از تموم شدن کارم برای انتقام اونو مث یه دستمال انداختم کنار...
سولی:
دستامو از دست تهیونگ ب زور بیرون کشیدم و دویدم سمت کوک و بهش مشت میزدم...
تهیونگ اومد و منو از کوک جدا کرد..
تهیونگ:سولی ولش کن حالشو نمیبینی اونم داره عذاب میکشه..
سولی:از همتون متنفرم همتون اشغالید شما باعث و بانی همچیز هستید گمشید بیرون میخوام با تنها کَسَم تنها صحبت کنم...
تهیونگ:ولی..
سولی:ولی و اما نداره گمشید بیرون(به داد)
پرستار:خانم ولی نباید پارچه رو صورتشون رو بردارید چون....
#مَلڪہ_خُماࢪے
ببخشید ک عضو شد و اینکه خودت دیگ خواهشن حمایت کنید.
#part_12
همسرتون وقتی ماشین چپ کرده از ماشین پرت شدن بیرون و صورتشون نابود شده و جمجمشون پوکیده و جای سالمی تو بدنشون باقی نمونده و متاسفانه ایشون رو از دست دادیم....
کوک:لعنتیییی چی میگی تو
ب من دروغ تحویل ندههه
برو ا/ت منو بیارررر بهش بگو کوک غلط کرده بهش بگو کوک اومده دنبالت پاشو
دکتر:آقای محترم لطفا آروم باشید
کوک:مرتیکه من چطور آروم باشم میفهمی چی میگی
دکتر:اینجا بیمارستانه مریضای زیادی اینجا بستری هستن و نیاز ب آرامش دارن...
کوک:ننننن ا/ت مممن زندست... میدو...
"تهیونگ"
پرستار گفت سولی بر اثر شوک بیهوش شده و بهش سرم زد و گفت تا چند ساعت دیگه به هوش میاد...
از پذیرش پرسیدم و رفتم طبقه سوم
همین ک وارد طبقه سوم شدم صدای کوک همه جا رو گرفته بود...
همین ک وارد طبقه سوم شدم صدای کوک همه جا رو گرفته بود...
سریع دویدم پیشش ک همون لحظه بیهوش شد....
تهیونگ:آقای دکتر چ اتفاقی افتاده؟؟
دکتر:متاسفانه همسرشونو از دست دادن..
تهیونگ:همس؟ اها.. چییی؟؟
یعنی چی هیچ میفهمید چی دارید میگید؟؟
دکتر:آقای محترم تقصیر من و همکارام نیست ما تمام تلاشمونو کردیم تسلیت میگم......
تهیونگ:
وای من ب سولی چی بگم...
حالا من چطوری جونگکوک رو آروم کنم..
پرستار رو صدا زدم کمک کردن کوک رو بردیم تو بخش اورژانس و بستري کرديم...
"سولی"
چشمامو باز کردم دیدم تو بیمارستانم..
اومدم بشینم زیر شکمم تیر کشید..
سولی:اهههه
تهیونگ:بیب چیشد؟؟ حالت خوبه؟؟
سولی:ارع خوبم اینجا چیکار میکنم؟؟
تهیونگ:یهو از حال رفتی..
سولی...
با یاد آوردی تماسی ک دریافت کردم سرم تو دستم و در آوردم و زدم زیر گریه
تهیونگ ا/ت کجاست؟؟؟
ا/ت من کجاست هاا؟؟
و بدون کفش تو سالن میدویدم..
ا/تتتتتت ا/تتتتتتم رفیق خوشگلم کجایییی هومم؟؟
"تهیونگ"
سولی ب هوش اومد و وقتی یادش اومد چ اتفاقی افتاده زد زیر گریه و همینجور دوید تو سالن...
و اسم ا/ت رو داد میزد...
منم دنبالش میدویدم ولی بهش نمیرسیدم
تا این ک افتاد رو زمین..
"سولی"
ا/تمم کجاستتت اخخخ
بازم زیر دلم در گرفت و افتادم..
تهیونگ سریع اومد و براید استایل بغلم کرد..
سولی:ولمم کن ا/ت کجاست؟؟
تهیونگ:آروم باش داریم میریم پیش ا/ت
سولی:کجاست؟حالش خوبه ن؟ من میدونستم ا/ت قویه...
تهیونگ چرا اومدیم اینجا؟؟
سردخونه ؟؟؟
تهیونگ دیوونه شدی چرا اومدیم اینجا(با داد و گریه:)
تهیونگ:سولی آروم باش میدونم باورش واست سخته ولی ا/ت رو از دست دادیم و اون الان اونجاست 🙂.....
"تهیونگ"
سولی داشت جیغ و داد میکرد ک لبمو گذاشتم رو لبش تا ساکتش کنم..
ولی اون منو پس زد..
سولی:مرتیکه اشغال چیکار میکنی ولم کن..
تهیونگ:هرچی میگم آروم باش آروم نمیشی اینجا بیمارستانه..
سولی:هیچ میفهمی چی میگی...
دست سولی رو گرفتم و در سردخانه رو باز کردم ک دیدم....
دست سولی رو گرفتم و در سردخانه رو باز کردم ک دیدم جونگکوک کنار تختی ک ا/ت روش بود وایستاد بود و اشک میریخت.....
تهیونگ:جونگکوک تو کِی اومدی تو مگه تو اورژانس نبودی؟
چطور گذاشتن بیای...
کوک:هیونگ.. (با گریه)
من تازه ا/ت رو پیدا کرده بودم...
چطور تونست تنهام بزاره ها...
ا/تت پاشوو من غلط کردم...
من نباید اونکارو باهات میکردم ا/ت خواهش میکنم پاشو لطفا ا/ت اگه بلند شی قول میدم تورو خوشبختترین آدم روی زمین کنم به جون من بلند شو...
سولی:تهیونگ کوک چی میگه؟ چرامیگه تقصیر منه؟؟ کوک تو چیکار با ا/تم کردی..
حرف بزن دیگه عوضی حرف بزن چیکارش کردی...تهیونگ ولم کن دستمو ول کن..
تهیونگ:سولی آروم باش..
کوک:هیونگ ولش کن حق داره بزار بیاد حرصشو خالی کنه..
آره سولی همه چیز تقصیر منه..
این ک الان ا/ت اینجاست تقصیر منه
اگه من باهاش اونجوری رفتار نمیکردم الان ا/تم اینجا نبود.. (با حالت دیوونگی)
سولی:من تورو میکشم مرتیکه اشغال بگو چجور باهاش رفتار کردی ها بگوو(با داد)
کوک:مننن.. مننن بهش.. من بهش تجا*وز کردم انگار...
تهیونگ:کوک چرند نگو تو گفتی ا/ت مخالف نبوده..
کوک:درسته ولی من بعد از تموم شدن کارم برای انتقام اونو مث یه دستمال انداختم کنار...
سولی:
دستامو از دست تهیونگ ب زور بیرون کشیدم و دویدم سمت کوک و بهش مشت میزدم...
تهیونگ اومد و منو از کوک جدا کرد..
تهیونگ:سولی ولش کن حالشو نمیبینی اونم داره عذاب میکشه..
سولی:از همتون متنفرم همتون اشغالید شما باعث و بانی همچیز هستید گمشید بیرون میخوام با تنها کَسَم تنها صحبت کنم...
تهیونگ:ولی..
سولی:ولی و اما نداره گمشید بیرون(به داد)
پرستار:خانم ولی نباید پارچه رو صورتشون رو بردارید چون....
#مَلڪہ_خُماࢪے
ببخشید ک عضو شد و اینکه خودت دیگ خواهشن حمایت کنید.
۱۷.۵k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.