شهرزاد فکر میکرد بد بخت ترین آدم روی زمین است ولی الان
شهرزاد فکر میکرد بد بخت ترین آدم روی زمین است . ولی الان دیگر روی زمین نبودند پس شاید میتوانست نظرش را در مورد خودش تغییر دهد.
صندلی جلویی دو مرد بودند که داشتند در باره ی معاملات بورس صحبت میکردند . آخر در فضا که دیگر بورس درکار نیست! وقتی با خودشان هیچ پولی نیاورده اند صحبت کردن در مورد این قضیه چه فایده ای دارد؟!
زنی که بغل دست شهرزاد نشسته بود از همه بدتر بود
او داشت روزنامه میخواند!!!!
تا جایی که شهرزاد به یاد داشت هیچ مغازه ای در زمین کار نمیکرد که بخواهد روزنامه چاپ کند. نگاهی به تاریخ روزنامه انداخت روزنامه مال دو ماه پیش بود !! شهرزاد تعجب کرد ... آخر خواندن روزنامه ی دو ماه پیش چه جذابیتی میتوانست داشته باشد؟؟؟
واقعا انسان ها موجودات عجیبی هستند!!...
پ ن : این ی قسمت کوچیک از رمانمه خوشحال میشم نظراتتون رو بدونم😊 ❤
صندلی جلویی دو مرد بودند که داشتند در باره ی معاملات بورس صحبت میکردند . آخر در فضا که دیگر بورس درکار نیست! وقتی با خودشان هیچ پولی نیاورده اند صحبت کردن در مورد این قضیه چه فایده ای دارد؟!
زنی که بغل دست شهرزاد نشسته بود از همه بدتر بود
او داشت روزنامه میخواند!!!!
تا جایی که شهرزاد به یاد داشت هیچ مغازه ای در زمین کار نمیکرد که بخواهد روزنامه چاپ کند. نگاهی به تاریخ روزنامه انداخت روزنامه مال دو ماه پیش بود !! شهرزاد تعجب کرد ... آخر خواندن روزنامه ی دو ماه پیش چه جذابیتی میتوانست داشته باشد؟؟؟
واقعا انسان ها موجودات عجیبی هستند!!...
پ ن : این ی قسمت کوچیک از رمانمه خوشحال میشم نظراتتون رو بدونم😊 ❤
- ۱.۵k
- ۰۹ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط