تجسم-عـشـق
#تجسم-عـشـق
یقین دارم تو هم مــــــن را تجسم می کنی گاهی
به خلوت با خیال مــــــن تکلم می کنی گاهی
هر آن لحظه که پیدا می شوی از دور مثل مـــــــن
به ناگه دست و پای خویش را گم می کنی گاهی
چنان دریا ، نا آرام و توفانی تو روحم را
اسیر موجهای پر تلاطم می کنی گاهی
دلم پر می شود از اشتیاق و خواهشی شیرین
در آن لحظه که نامم را ترنم می کنی گاهی
همه شعر و غزلهای پر احساس مرا با شوق
تو می خوانی و زیر لب تبسم می کنی گاهی
تو هم مانند من لبریزی از شور جنون عشق
یقین دارم تو هم مـــــن را تجسم می کنی گاهی.....
#گاهے-تجسم-#عشق
یقین دارم تو هم مــــــن را تجسم می کنی گاهی
به خلوت با خیال مــــــن تکلم می کنی گاهی
هر آن لحظه که پیدا می شوی از دور مثل مـــــــن
به ناگه دست و پای خویش را گم می کنی گاهی
چنان دریا ، نا آرام و توفانی تو روحم را
اسیر موجهای پر تلاطم می کنی گاهی
دلم پر می شود از اشتیاق و خواهشی شیرین
در آن لحظه که نامم را ترنم می کنی گاهی
همه شعر و غزلهای پر احساس مرا با شوق
تو می خوانی و زیر لب تبسم می کنی گاهی
تو هم مانند من لبریزی از شور جنون عشق
یقین دارم تو هم مـــــن را تجسم می کنی گاهی.....
#گاهے-تجسم-#عشق
۱.۷k
۱۵ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.