من ندیدم دو صنوبر را باهم دشمن
من ندیدم دو صنوبر را باهم دشمن
من ندیدم بیدی ،
سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد ،
نارون شاخه ی خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست شور من می شکفد
مثل بال حشره وزن سحر را می دانم
مثل یک گلدان ،
می دهم گوش به موسیقی روییدن
مثل زنبیل پر از میوه
تب تند رسیدن دارم
تا بخواهی خورشید ،
تا بخواهی پیوند ،
تا بخواهی تکثیر
من به سیبی خشنودم
وبه بوییدن یک بوته ی بابونه
من به یک آیینه ،
یک بستگی پاک قناعت دارم...
سهراب سپهری
من ندیدم دو صنوبر را باهم دشمن
من ندیدم بیدی ،
سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد ،
نارون شاخه ی خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست شور من می شکفد
مثل بال حشره وزن سحر را می دانم
مثل یک گلدان ،
می دهم گوش به موسیقی روییدن
مثل زنبیل پر از میوه
تب تند رسیدن دارم
تا بخواهی خورشید ،
تا بخواهی پیوند ،
تا بخواهی تکثیر
من به سیبی خشنودم
وبه بوییدن یک بوته ی بابونه
من به یک آیینه ،
یک بستگی پاک قناعت دارم...
سهراب سپهری
۱.۴k
۱۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.