به نام خدا
به نام خدا
با اشک می زنم ورق این فال خسته را
فالی دوا نمی شود این سرشکسته را
خون از تمام چشم و دلم سیل می شود
هر وقت که وا می کنم این زخم بسته را
این نذر عاشقی است که ریزم به هر قدم
گلها به پای آمدنت دسته دسته را
از بس نیامدی غزلم پیر شد ببین!
رنگ سپید روی غزلها نشسته را
باید شبی نشست غزل عاشقانه چید
این واژهای خالی از هم گسسته را
آقا تو را به جان غزلهای منتظر
منت گذار جاده ی با اشک شسته را
شاعر: سید جعفر حسینی
.
.
.
.
#یا_مهدی_ادرکنی
#حق_پایدار_است
با اشک می زنم ورق این فال خسته را
فالی دوا نمی شود این سرشکسته را
خون از تمام چشم و دلم سیل می شود
هر وقت که وا می کنم این زخم بسته را
این نذر عاشقی است که ریزم به هر قدم
گلها به پای آمدنت دسته دسته را
از بس نیامدی غزلم پیر شد ببین!
رنگ سپید روی غزلها نشسته را
باید شبی نشست غزل عاشقانه چید
این واژهای خالی از هم گسسته را
آقا تو را به جان غزلهای منتظر
منت گذار جاده ی با اشک شسته را
شاعر: سید جعفر حسینی
.
.
.
.
#یا_مهدی_ادرکنی
#حق_پایدار_است
۶۶۸
۲۲ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.