یکی بود یکی نبودزیر گنبد کبودلخت و عورتنگ غروب

یکــی بود یکی نبود...زیر گنبد کبود...لخت و عور...تنگ غروب...سه تا پری نشسته بود..زار و زار گریه میکردن پریا!مثل ابرای باهار گریه میکردن پریــا!
دیدگاه ها (۱)

#احمد شاملو-#پریا.....دنیای ما عیونه هرکی میخواد بدونه..دنیا...

#خجالتی#دخترونه#عاشقونه

هههه

#جینگیلی

فیک شاهزاده من

نامه‌ای دلخراش و تأثیرگذار یکی از میجـو ها برای شیائوجو از و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط