شب را تا صبح

شب را تا صبح
مهمان کوچه های بارانی خواهم بود
و برگ برگ دفتر غمگینم را
در باران
خواهم شست ...

آن گاه شعر تازه ام را
بادست های شاعرانه ی تو،
بر دفتری که خالیست
خواهم نوشت ...

ای نام تو تغزّل دیرینم در باران!

یک شب هوای گریه
یک شب هوای فریاد
امشب دلم،هوای تو کرده است ...
دیدگاه ها (۱)

و عشقصدای فاصله‌هاست...فاصله‌هایی که غرق ابهام‌اند ...! #سهر...

#شب که می شود ؛تمامِ جهان می خوابند ...من می مانم و سکوتی که...

چه کسی میفهمد؟در دلم رازی هست...میسپارم آنرا به خیال شب و تن...

دلم... یک اتفاق تازه می خواهد..!!نه مثل عشق و دل دادن...؛نه ...

...خدایا شکرت؛ برای بارانی که فرستادیبرای این قطره های بهشتی...

سلام!حال همه ما خوب استملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی...

عطر پیچکهای گیسویت مراهمچنان پروانه بازی می دهدباغ سرسبز نگا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط