و خاطرات

و خاطرات ...
نه مجالِ گریز می‌‌دهند
نه رخصتِ خلوتی
خاطرات روحِ تو را میدرند
در رخوتِ سردِ روز هایت
چنان بارانی ات می‌‌کنند
که برگ ریزان سهم تو میشود
خاطرات از تو و لحظه‌هایت عبور می‌‌کنند
میدوی
و می‌دوند
و نمیدانی کدامیک زنده تر است

نیکی فیروزکوهی
دیدگاه ها (۱۲)

چله نشین پرده های دلتنگی امدر تولدی که نمیخواستمدر پرده ها م...

زنموجود نیستجنسیت هم نیستزن واژه ای یستاستتار شده پشت فریاد ...

چرا هیچ وقتهیچ چیزهمین حالا نیست؟ساموئل بکت

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط