نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش
نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش
اناری بر لبش گل کرده، سنجاقی به گیسویش
قناریهای این اطراف را بی بال و پر کرده
صدای نازک برخورد چینی با النگویش !
مضاعف میکند زیباییاش را گوشوار آنسان
که در باغی درختی مهربان را آلبالویش !
کسوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من
به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟
اگر یاس امینالدوله بودم میتوانستم
کمی از ساقههایم را ببندم دور بازویش !
قضاوت میکند تاریخ بین خان ده با من
که از من شعر میماند و از او باغ گردویش …
تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با خندهی تلخش... یکی با برق چاقویش
رعیتزاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم کهنه داشتم این زخم هم رویش …
#حامد_عسکری
اناری بر لبش گل کرده، سنجاقی به گیسویش
قناریهای این اطراف را بی بال و پر کرده
صدای نازک برخورد چینی با النگویش !
مضاعف میکند زیباییاش را گوشوار آنسان
که در باغی درختی مهربان را آلبالویش !
کسوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من
به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟
اگر یاس امینالدوله بودم میتوانستم
کمی از ساقههایم را ببندم دور بازویش !
قضاوت میکند تاریخ بین خان ده با من
که از من شعر میماند و از او باغ گردویش …
تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با خندهی تلخش... یکی با برق چاقویش
رعیتزاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم کهنه داشتم این زخم هم رویش …
#حامد_عسکری
۲.۱k
۱۵ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.