Island of Hawaii

part 23
آن سرباز در حال گذر کردن از کنار آنها بود . رابین : بله بفرمایید شاهزاده ی جوان .هر دو از راهرو خارج شدند و ساردین داشت به سمت نیمکت مخصوص برای تنبیه شدنش می‌رفت که رابین دست آن را گرفت و گفت: فقط نمیر. ساردین دستش را از دست رابین جدا کرد و گفت: نگران نباش من هنوز نباید بمیرم اینجا کلی کار دارم . تا خواستم به سمت آن نیمکت برود رابین اورا در آغوشش کشید با عشق تن برادر از جان مهم ترش را به تن خود چسبانده بود .
این آغوش برای ساردین آغوش گرم کسی بود که از پدرم هیچ رحم و مهربانی در ظاهر ندیده بود نه برای خودش و نه برای پدر و مادرش و یا حتی آن خواهر بی لیاقتش اما برای من همه چیز فراهم می‌کرد حتی جانش را میداد و همین موضوع باعث می‌شددر کار هایی که پدرم به آنها میگوید آموزش هایی برای پادشاه آینده سرزمین کم کاری کنم او هم مثل من یک خون‌آشام است حتی هم سن من است اما به قول پدرم از من عقل بیشتر و لیاقت بیشتری برای پادشاهی دارد درست است که ارتباط خونی نداریم اما ارتباط نکنم تر و محکم تر داریم اتحاد و ارتباط قلبی و همین کافیست تا ما را به آن چیزی که میخواهیم برساند و هیو کسی نتواند ما را جدا کند .
دستانم که روی کمر رابین بود را نوازش وار روی کمر او کشیدم و با لحن آرامش بخش،مهربان و قابل اعتمادی گفتم: نگران نباش من از این جهنمی که پدرم برایم ساخته بیرون می آیم و دوران سلطنت من می‌رسد آن موقع وقتی است که من ،تو و معشوقه ی مخفی من با یکدیگر در این قصر به این سرزمین حکمرانی خواهیم کرد......- ادامه دارد-
دیدگاه ها (۴)

Island of Hawaii

این چند تا پارت آخر را درست حمایت نکنید دیگه این فیک را ادام...

تو به دنیا اومدی و شدی دومین فرشته من تولدت مبارک عجیجم 🌺-re...

Island of Hawaii

فیک جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط