من از چشمانِ همیشه خیسِ مادربزرگ،ازعلاقه ی مادرم،به بافتن
من از چشمانِ همیشه خیسِ مادربزرگ،ازعلاقه ی مادرم،به بافتن شال گردن ها،ودرانباری گذاشتنشان!
من ازاین،نوشتن های پراز دلتنگی،
میفهمم عشق نامهربان است!
حتی از چشمان،کمی کبود خواهرم هم میفهمم...چه مشت هایی نصیب صورت زیبایش میشود.
میفهمم که نباید،عاشق شد.
میدانم که،این چشمان خیس و بافتن ها،ونوشتن هاارثی است.
شاید من دیگر دخترنیاورم....
که بخواهد ببافدوبنویسد.
من پایان میدهم.به این شب بیداری ها!
به این سکوت های پرازفریاد!
نمیگذارم که دخترم بغض کند. وبخندد.
#سودابه_رنجبر
من ازاین،نوشتن های پراز دلتنگی،
میفهمم عشق نامهربان است!
حتی از چشمان،کمی کبود خواهرم هم میفهمم...چه مشت هایی نصیب صورت زیبایش میشود.
میفهمم که نباید،عاشق شد.
میدانم که،این چشمان خیس و بافتن ها،ونوشتن هاارثی است.
شاید من دیگر دخترنیاورم....
که بخواهد ببافدوبنویسد.
من پایان میدهم.به این شب بیداری ها!
به این سکوت های پرازفریاد!
نمیگذارم که دخترم بغض کند. وبخندد.
#سودابه_رنجبر
۲۵۶
۲۳ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.