یه روزی میشه که پشیمون میشم ازاین که دخترم به اقامون کشید

یه روزی میشه که پشیمون میشم ازاین که دخترم به اقامون کشیده اون روز روزیه که هردوتاشون بااخم نشستن رومبل و پشتشونو کردن به هم
من: بازچی شده؟
فسقلم به من میگه: من دیگه تولودوست ندالممممم
اقامون : منم همینطور
باتعجب میگم چراا؟
فسقلم: چون که توبابالو بیشتر دوست دالی
اقامون: نه خیرم تولهههههه مامانت توروبیش تردوست داره
فسقلم: نه توروووووو
اقامون: نههههههه توولهههههههه تورو
فسقلم: فکرنتن یادم لفته اون لوز بوست چرد!
اقامون: تولههههه هرشب توروبوس میکنه قبلا که تونبودی منو هرشب بوس میکرد
فسقل من: خب میخواستی منو نخلی بلاش
اقامون: مگه من تورو خریدم براش؟
فسقل : اله دیگه بعدم دادی منو خولدش! مثل خاله که الان نی نیشو خولده!…
حالادیدی اقامون بلندبلند میخنده
فسقل منم بابغض میگه: باجه بخند دیدی دفتم مامان بیش تر تولو دوست داله بعدم بلند میشه ومیره تواتاقش منم هرچی صداش میکنم جوابمونمیده اقامون میره اتاقش خوشحالم که الان باهم اشتی میکنن اما دودقیقه نگذشته صدای جیغ ودادشون دوباره بلندمیشه ........