هیچ جا خانه ی پدری نمی شود

. هیچ جا خانه ی پدری نمی شود..
جایی که بوی بچگی هایت را می دهد
از درب‌ِ رنگ و رو رفته ی کهنه اش که وارد میشوی صدای خنده و بازی های بچگی ات را میشنوی...چشم هایت را میبندی و در خاطراتت جان میگیری..صدای کودکی را میشنوی که در گوشه های حیاط و پشت درختها قایم باشک می کند..می خندد و با خنده اش شبیه بچگیهایت ذوق می کنی..
مگر میشود چنین جایی بود و شاد نبود؟!
مگر میشود عطر متفاوتِ غذای مادرت را استشمام کنی و خوشحال نباشی؟اصلا مگر میشود کنار مادرت بنشینی، چند استکان چایِ اجباری اش را بنوشی و احساس خوشبختی نکنی؟
بهترین گوشه ی دنیا خانه ایست که کودکی هایت میان گُل های باغچه اش نفس می کشد..
بهترین کاخ دنیا را هم که برایت بسازند
هیچ کجا خانه ی پدری ات نخواهد شد.. نرگس_صرافیان_طوفان
.

#خاص
دیدگاه ها (۱۱)

حوالی بعضی ها آنقدر هوادلچسب استکه دوست دارییک خانه نقلی کنا...

هیچڪسبی درد و غصّهو گرفتـاری نیست،اما قشنگیـشبه این ڪه تو او...

هزار حیف! ندانی که دور از تو به منچه‌هاگذشت وچه‌ها دیدم وچه‌...

گر تو را با ما تعلق نیستما را شوق هستور تو را بی ما صبوری هس...

می خواهم با تو باشم ...تویِ یک اتاقِ ساده ی کاهگلی ،با پنجره...

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

من راوی گذشته های دورم....جهان رنگ عوض کرده و پنجره ها باز ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط