چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت
چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت…
تو به من خندیدی و نمیدانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید،سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز
سالیانی ست ک در گوش من آرام آرام ،خش خش گام تو تکرار کنان،میدهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق در این پندارم
ک چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت…
دکتر مصدق
تو به من خندیدی و نمیدانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید،سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز
سالیانی ست ک در گوش من آرام آرام ،خش خش گام تو تکرار کنان،میدهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق در این پندارم
ک چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت…
دکتر مصدق
- ۲.۰k
- ۰۲ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط