شاعرساراد
شاعر:سارا_د
قلبم خالی تر از هر حس و حالیست
که چون در من تو را هر دم خیالیست
من آنگه چون تو را هر شب بدیدم
خیال از بی خیالی سر یریدم
ولی آنگه که چشمم بر تو افتاد
خیال بی خیالی از سر افتاد
و چون قلبم بلرزید از نگاهت
دلم آشفته از چشم سیاهت
و من چون مرغ سرکنده شدم باز
نفهمیدم که چشمت شد پر از راز
مگر راز نگاه تو چه چیزیست
که در چشم تو هر دم هیچ خبر نیست
من از راز نگاه تو ندانم
ولی از قحط عشق، عشقت بخوانم
و چون عشق تو مجنونم بکرده
نگاه مهربانت مدیونم کرده
تو خود گفتی که شب تا صبح نداری
دلت را پیش من جا می گذاری
دلت بیتاب دستانم، شد، انگار
که خواهی یادی از باران کنی، یار
بس است تاب نگاهت را ندارم
و می میرم دگر راهت ندانم
اگر این شعرو خوندین ممنو میشم نظرتونو کامنت کنید.
قلبم خالی تر از هر حس و حالیست
که چون در من تو را هر دم خیالیست
من آنگه چون تو را هر شب بدیدم
خیال از بی خیالی سر یریدم
ولی آنگه که چشمم بر تو افتاد
خیال بی خیالی از سر افتاد
و چون قلبم بلرزید از نگاهت
دلم آشفته از چشم سیاهت
و من چون مرغ سرکنده شدم باز
نفهمیدم که چشمت شد پر از راز
مگر راز نگاه تو چه چیزیست
که در چشم تو هر دم هیچ خبر نیست
من از راز نگاه تو ندانم
ولی از قحط عشق، عشقت بخوانم
و چون عشق تو مجنونم بکرده
نگاه مهربانت مدیونم کرده
تو خود گفتی که شب تا صبح نداری
دلت را پیش من جا می گذاری
دلت بیتاب دستانم، شد، انگار
که خواهی یادی از باران کنی، یار
بس است تاب نگاهت را ندارم
و می میرم دگر راهت ندانم
اگر این شعرو خوندین ممنو میشم نظرتونو کامنت کنید.
- ۵۳.۴k
- ۱۴ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط