***************** . بــــــــــــــــــ مثل بــــــــــــ
***************** . بــــــــــــــــــ مثل بـــــــــــــــــانـــو... . ❤…ســــــــــلام بــــــــــانو…❤ . بانوی #خیابان های شلوغ و پیاده رو های پر ازدحام . بانوی چهارراه های همیشه راهبندان و میدان های پر از ترافیک . بانوی هزار رنگ #شهر های پر از هیاهو . یادش به خیر روز های ازل... وقتی خدا نقش تو را روی نگین خاک می زد . اوج هنرمندی خالقانه ی خویش را . در بند بند وجودت به تصویر کشید . و تو را مظهر #زیبایی خودش قرار داد . و گوهر ناز را بر ابریشم سرشتت طلاکوبی کرد . قرار بود تو دردانه ی مخلوقات خدا باشی . قرار بود بهای یک لحظه دیدنت نرخ بازار خلقت را بشکند . قرار بود گنجی باشی که جز با رنج بسیار به دست نمی آید . قرار بود گران قیمت ترین جواهر قصر #خدا باشی . و خداوند این گونه خواسته بود . و تو را با این قیمت روانه ی بازار دنیا کرده بود . اما امان از کاسب نما های تقلب کار دغل باز . که با نیرنگ های شیطانی شان . نرخ زیبایی های بی مثال تو را شکستند . و تو را از ویترین جواهر فروشی الهی بیرون کشیدند . و روانه ی چرخ دستی دستفروش های خیابان های ابتذال کردند . و تو چه ارزان فروخته شدی بانو . لبخند زیبای رضایت خداوندی بهای جلوه های تو بود . که آن را به چند نگاه یک بار مصرف آلوده و متعفن فروختی . و خداوند این گونه نخواسته بود . خداوند خواسته بود بهترین #مرد های شهر . در آرزوی یک گوشه ی چشم تو . پاشنه ی درب خانه ات را از جا در بیاورند . ولی تو درب خانه ات را به روی هر نامردی باز کردی . و پیش از آن که کسی به سراغت بیاید . خودت به تمنای جرعه ای نگاه . به سمت خیابان های انحطاط روانه شدی . هزار رنگ و عشوه و فریب را . برای تکدّی سکه های کم قیمت تماشا به یاری طلبیدی . و با هر تار گیسویی که خداوند . برای بافتن فرش #سعادت به تو امانت داده بود . دست تمنای خویش را . پیش چشم های هرزه ی زیبایی نشناس دراز کردی . اما من تو را خوب می شناسم #بانو . تن به هزار زشتی هم که داده باشی . با یک گوشه ی نگاه به عرش مهربانی های الهی . و زیر سایه ی چادری به رنگ آسمان پر از رمز و راز شب . می توانی دوباره زیبا ترین مخلوق #خدا شوی . می توانی دوباره #بانو شوی . بانوی خوش #حجاب
۶.۱k
۱۰ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.