دیر آمدی

🧡🍂





دیر آمدی
حضورم ....
تاریخِ شکست خورده ایست
از شب
از آفتاب
از تو
از عبورِ خاموشِ لحظه ها
از نگاه ناگریز به سقوطِ آدم ها
از روزگاری
که توالیِ دردناکِ سؤ تفاهمِ عشق شد

دیر آمدی
سینه ام
جغرافیا ی نا مهربانِ رو به غروبی
با هزار قطعه ی نا مانوس از هزار خاطره
که سپیده را از یاد برده
و آینه را
و قانونِ خاموشِ ستاره را
و اعجازِ زردِ قناری را
که از یاد برده
درکِ صریحِ کودکی از شادمانی را

من با دست‌های خالی‌
به واپسین لحظه ی شعر رسیده ام
به مطلقِ یک بغض پناه آورده ام
به خواب آلودگی‌ سردِ یک تخت ، جان داده ام
من پرواز را به هزار کبوتر
به هزاران کبوتر بدهکارم
و تو ...
دیر آمدی....✍️🏻📷


نیکی‌ فیروزکوهی
دیدگاه ها (۰)

🧡🍂پاییز ، آرام آرام آماده رفتن می شد ...رنگ انار ، عطر باران...

🧡🍂#یا‌حضرت‌مـــــادر ▪️خبر از یک زن بیمار▪️شود میمیرم▪️مادری...

🧡🍂.تـو به یک رنگین کمانبه یک پنجره پُر از عطرِ بـارانتـو به ...

🧡🍂اگر من پادشاه بودم "تنت" را "وطنم"پيراهنت را "پرچم" آن و ل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط